نمایش مرگ در کوچه‌ پس‌کوچه‌های تهران، دهه چهل

ما راه دیگه‌ای برای جور کردن سور و سات بچه‌ها نداریم... ظاهر و باطن همینه که می‌بینین از دس ما ساخته‌س. حالا پیش از اون‌که برم سر یه چشمه دیگه، از میون این جمع چند تا جوونمرد دست بلند کنن و چراغ سفره امشب ما رو روشن کنن...

خلاصه خبر

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در روزگاری که هنوز تلویزیون به تمام خانه‌ها راه پیدا نکرده بود، سرگرمی و هیجان مردم از دل میدان‌ها و پس‌کوچه‌ها می‌جوشید؛ جایی که «معرکه‌گیران» با سنگ، پتک، زنجیر یا افعی به جنگ ترس و حیرت می‌رفتند. دراویش مارگیر زیر آفتاب، نمایش خطر را به تماشاگران هدیه می‌کردند؛ زن‌های چادری، بچه‌های نیمه‌برهنه، مردان کلاه‌نمدی، همه گرد حلقه‌ای می‌ایستادند تا شاهد بازی مرگ و زندگی باشند.

این گزارش میدانی کیهان به تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۴۳، تصویری زنده از آن نمایشگران فراموش‌شده است؛ قصه‌ای که در آن صدای بم «درویش پیر» و برق پولک‌های مار، هنوز در ذهن خواننده می‌درخشد. روایتِ یک حرفه که از صفویه تا قاجاریه، از شیخ بهایی تا لوطی غلامحسین، نفسش گرم و معرکه‌اش پابرجا مانده بود… اما امروز، جز در خاطره‌های زرد و کهنه باقی نمانده است.

وقتی قندیل بلورین یخ‌ها می‌شکند... وقتی خورشید بهار حریر طلایی نورش را به روی دشت‌ها و شهرها می‌گسترد، معرکه‌گیران شهر ما نیز پس از یک دوره طولانی رخوت دوباره در کوچه پس‌کوچه‌ محله‌های شهر آفتابی می‌شوند... افسونگران با جعبه‌های مارها و افعی‌های‌شان... و پهلوانان با سنگ‌ها و پتک‌ها و زنجیرهای‌شان... این‌ها نمایشگران ساده کوچه و بازارند. در تلاطم معرکه بزرگ زندگی، معرکه‌های کوچک اینان هم تماشایی است.

معرکه‌گیر پیر در حالی که با چوب‌دستی جعبه‌های قد و نیم‌قدی را که روی زمین کنار هم چیده بود به انبوه تماشاگرانی که دورش حلقه زده بودند نشان می‌داد با آواز بم و گرفته‌ای ندا سر داد:

- می‌خواین بدونین توی این جعبه‌ا چیه؟... این تو افعی و ماره...

افعی سبخه که اگه به یه فیل بزنه اونو جابه‌جا می‌ندازه «گل‌گزه» که نیشش یه چشم به هم زدن گاومیشو هلاک می‌کنه... کفچه ماره که آنا خاکستر می‌کنه...

بی‌خود نیس که شاعر می‌گه: «مهره توان یافت اگر مار بگذارد...»

آره داداش بی‌خود که نگفته... تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. مهره مار که همه‌تون می‌شناسین چیه؟ هرکی اونو داشته باشه محبوب‌القلوب می‌شه اما کجاس اون جگر شیری که جرأت کنه این مهره رو از لونه مار بیرون بکشه؟ نیش مار خاکسترش می‌کنه...

معرکه گرم بود، جمعیتی در حدود صد نفر مرکب از زن‌های چادری، مردان کلاه‎نمدی، پسربچه‌های نیمه‌برهنه و جورواجور و عابرین کنجکاو درویش و بچه درویش را احاطه کرده مشتاق و بی‌صبر منتظر شروع نمایش مارها بودند.

قسمتی از این جماعت را پسربچه‌های محصلی که قاعدتا می‌بایست در آن ساعت در مدرسه و در سر کلاس درس باشند تشکیل می‌دادند.

این‌جا محوطه نسبتا وسیعی بود که در یکی از پس‌کوچه‌های «میدان غار» قرار داشت پس از آن‌که ازدحام به حد کافی رسید، درویش زمزمه‌کنان با چوب‌دستی‌اش دایره‌ای روی زمین رسم کرد.

«داداش عقب برو... بچه بشین... آبجی، قبر امام رضا رو زیارت کنی عقب‌تر وایسا...»

و بعد به طرف جعبه‌ها پیش رفت از جمعیت یک صلوات طلبید و آن‌گاه در یکی از جعبه‌ها را با آرامش وسواس‌آمیزی باز کرد؛ سر پهن یک مار خاکستری‌رنگ با دو چشم ریز و براق نرم و لغزان از گوشه جعبه بیرون خزید... و بعد یواش‌یواش بدن کشیده حیوان نمایان شد...

تاریخچه کوتاه

معرکه‌گیری و شعبده‌بازی از دوره صفویه در ایران رواج داشته و بنا بر روایتی در عصر قاجاریه به حد اوج و اعتبار خود رسیده، معروف‌ترین شعبده‌بازی که کارهای حیرت‌انگیز او هنوز نقل دهن‌هاست «شیخ بهایی» است که شهرت بیشتر او مربوط به علم ریاضیات و سایر علوم است. پس از او میرزا ملکم خان و لوطی غلامحسین شعبده‌بازان تردست زمان قاجاریه در این راه شهرت زیادی کسب کرده‌اند. نوچه‌های لوطی غلامحسین از برکت فوت و فنی که در مکتب مرشد آموخته‌اند هنوز در تهران و بیشتر شهرستان‌ها و ولایات بازار پررونق و گرمی دارند...

بچه‌هایی که در صف جلو نشسته بودند خود را عقب کشیدند و درویش در حالی که وردی را زیر لب نجوا می‌کرد انگشتانش را به شکل انبر به طرف سر مار پیش برد.

- ای مار به بستم دمت، نیشت، زهرت، بحق قل هوالله احمد... بحق دم گرم سلیمان پیغمبر...

مار چون ریسمانی آهسته مچ دست درویش را دور زد چند مرتبه زبان دوشاخه و سرخ‌رنگش را نشان داد و آرام‌آرام مثل یک رشته نرم زنجیر به دور بازوی او حلقه بست. طول قد آن در حدود یک متر بود و پولک‌های رنگارنگ پوستش زیر تاپش آفتاب برق می‌زد. همه افسون شده بودند. چشم‌ها با التهاب ترس‌آلودی به سر مثلثی‌شکل مار و دست درویش خیره بود.

درآمد یک معرکه‌گیر در هر معرکه بین چهار تا شش تومان است اما این رقم به نحوه گرداندن بستگی دارد. دم معرکه‌گیر هرچه گرم‌تر باشد وجه بیشتری از جیب خلق‌الله بیرون می‌کشد. زمستان فصل رکود کار و کاسبی معرکه‌گیرهاست.

آن‌ها سراسر روزهای سرد و یخبندان این فصل را در کنج منزل و قهوه‌خانه‌ها بیتوته می‌کنند و همین که خورشید گرمی و رمقی پیدا کرد دوباره با افعی‌ها و مارهای‌شان در کوچه ‌پس‌کوچه‌ها آفتابی می‌شوند.

نمایش مرگ در کوچه‌ پس‌کوچه‌های تهران، دهه چهل

جانبازی

نفس در سینه‌ها گره خورده بود، آواز بم و کشیده درویش روی سکوت هیجان‌آمیز کوچه شیار می‌انداخت.

- آقایون مارگیری، یعنی جون‌بازی... افسون کردن یه همچین کفچه‌مار حروم‌زاده‌ای شوخی‌وردار نیس... آدمای زیادی تا حالا جون شیرینشونو روی این کار گذاشتن، این یه جور بازی با مرگه، اما با این وجود من محض گل روی شما یه چشمه نمایش می‌دم تا همه‌تون مات بمونین.

و بعد صدا را بلندتر کرد که:

- بچه درویش...

  • درویش از آن طرف میدان معرکه، ندا سرداد:
  • جان بچه درویش...
  • بگو ببینم اون چه یکیه که دو تا نمی‌شه...
  • چه دوئیه که سه نداره؟
  • اون محمد و علیه که سومیشونو مادر دهر نزاییده.
  • بچه درویش... بگو ببینم صاحب معراج کیه؟
  • محمد... (صدای صلوات مردم)
  • کننده در خیبر کیه؟
  • علی...
  • محمد و علی رو یاد کن...

- یا محمد و یا علی (صدای صلوات مردم)

- حالا بیا زبونتو بکن توی دهن این مار، محمد و علی نگهدارت باشن...

بچه درویش در میان سکوتی اضطراب‌آلود زبان دوشاخه و سرخ مار را به طرف دهانش برد. من چندشم شد و مو بر بدنم سیخ ماند با ناراحتی کمی خیره شدم و بعد سرم را برگرداندم.

گروه‌های مختلف

معرکه‌گیران چند دسته‌اند؟ گروهی که به آن‌ها «پهلوان» می‌گویند زیر چرخ‌های سنگین اتومبیل می‌خوابند با قدرت فکین و دندان‌های‌شان اتومبیلی را به حرکت درمی‌آورند، سنگ‌هایی را که گاهی وزن آن‌ها به یک خروار می‌رسد روی سینه می‌گذارند و با پتک خرد می‌کنند و رشته‌های قطور زنجیر را پاره می‌نمایند...

دسته دیگر با تردستی و عملیات چشم‌بندی بازارگرمی می‌کنند، در قوری خالی چای به وجود می‌آورند و با بلعیدن یک دستمال ده‌ها پارچه از دهان بیرون می‌دهند. شمشیر و دشنه در حلق خود فرومی‌کنند. گوش و بینی‌شان را می‌برند و از میان انبانی تهی مقدار زیاد نقل و حبه نبات بین تماشاگران تقسیم می‌کنند....

تعزیه‌خوانی هم شعبه دیگر از معرکه‌گیران را تشکیل می‌دهند این‌ها در نقش شخصیت‌های دینی وقایع تاریخی را نمایش می‌دهند... و بعضی از آنان با آویختن شمایل اولیای دین و اصحاب برگزیده به دیوارهای معابر قصه‌ها و روایات مذهبی را برای مردمی که گرد بساط‌شان حلقه می‌زنند حکایت می‌کنند.

دراویش مارگیر

آخرین دسته معرکه‌گیران دراویش مارگیر هستند. این عده جلوی چشم‌های حیرت‌آلود تماشاگران با مارهای عظیم و افعی‌های وحشتناکی که قبلا دندان زهری آن‌ها را کشیده‌اند بازی می‌کنند و به خلق‌الله مهره مار و روغن افعی می‌فروشند. دوست عکاس ما عکس‌هایش را گرفته بود من هم به قدر کافی از نمایش جالب درویش یادداشت برداشته بودم... صدای معرکه‌گیر پیر هنوز در فضا می‌پیچد:

- ما راه دیگه‌ای برای جور کردن سور و سات بچه‌ها نداریم... ظاهر و باطن همینه که می‌بینین از دس ما ساخته‌س. حالا پیش از اون‌که برم سر یه چشمه دیگه، از میون این جمع چند تا جوونمرد دست بلند کنن و چراغ سفره امشب ما رو روشن کنن...

دور زدن درویش شروع شد... هرکس به فراخور خود سکه‌ای در میان کلاه‌نمدی که او در دست گرفته بود می‌انداخت...

موقعی که از آن‌جا دور می‌شدم در گوشه و کنار هنوز زن‌ها و مردها در ته جیب‌شان در جست‌وجوی سکه‌هایی بودند که به وسیله آن معرکه‌گیر را به ادامه نمایش کنند.

۲۵۹

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ