راز معروف شدن بابانوئل

بابانوئل کیست؟ چرا به جای درشکه ای با اسب های چابک، گوزن های تازه نفس بار سورتمه ای پر از هدیه را می کشند؟ چرا هدیه های سال نو را باید زیر درخت کاج گذاشت؟

این خبر حاوی محتوای صوتی یا تصویری است. برای جزییات بیشتر به منبع خبر مراجعه کنید
خلاصه خبر
گروه جامعه؛ نعیمه جاویدی: دنیای زندگی آنلاین، امروز همه چیز را در کسری از ثانیه تبلیغ می کند. جذابیت تبلیغات چنان بالاست که مرز بین تبلیغ تا ترویج یک موضوع خیلی باریک می شود. همین مسئله در حوزه فرهنگسازی و مسائل اعتقادی، دغدغه هایی جدی ایجاد می کند. برای مثال وقتی یک گروه از جوانان غیرمسیحی، تصاویر و محتوای مربوط به کریسمس را دنبال می کنند، برای کارشناسان فرهنگی و اجتماعی دغدغه می شود. پیش از هر تلنگری در قدم اول به نظر می رسد جوان، نوجوان، نسل جدید یا به طور کلی مخاطب، در نگاه اول، درگیر تبلیغات گسترده این جشن شده اند. شاید رنگ و لعاب بابانوئل غربی سورتمه سوار و سخاوتمند، چشم مخاطب را برده، دل و دین مخاطب اما پابرجاست. ریشه های مذهبی و فرهنگی راه خودش را می رود؛ تاریخ ملی و مذهبی ایران پر از همزیستی محترمانه ادیان است. با این حال اما نباید از قدرت و سرعت اثرگذاری فرهنگسازی و تبلیغات در فضای مجازی جهان امروز غافل ماند. فرهنگ ما پر از شخصیت های حقیقی است که می تواند مانند بابانوئل غربی و حتی بهتر از آن تصویرسازی، بومی و به نمادی ملی تبدیل شوند. در این گزارش با پرداختن به زاویای کمتر دیده شده تاریخچه جشن کریسمس و چند و چونی که لعاب جذابیت به آن داده، نقاط عطف، غیاب و فقدانی را پیدا و مرور می کنیم که نگذاشته مناسبت های ملی و مذهبی ایرانی چنان که باید و شاید به جایگاه واقعی خود برسد. در حالیکه می توان فضای مجازی را به نفع فرهنگ و تاریخ ایران به خدمت گرفت و تأخیر و فقدان ها را جبران کرد.
درخت نخل تا گوزن های قطب شمال«نوئل» یا «کریسمس» جشن آغاز سال نوی میلادی و همزمان با سالروز حضرت مسیح(ع) طبق باور و تقویم مسیحیان است. در طول تاریخ چالش های بسیاری برای ثبت این تاریخ وجود داشته با این حال اکنون دو هزار و بیست و پنج سال از تاریخ میلادی می گذرد و جهان در آستانه 2026 میلادی است. یکی از چالش هایی که برای ثبت این تاریخ وجود داشته عدم تطابق جزئیات تاریخی با خواسته حکمرانان در زمان های مختلف برای مشخص کردن سال نو میلادی است. برای مثال طبق آنچه در کتاب های دینی، تاریخی و از همه مهمتر قرآن کریم اشاره شده، حضرت مریم (س) هنگام بارداری و تولد فرزند از میوه های درخت نخل، خورده اند. آیه 25 سوره مریم این موضوع را با جزئیات مطرح می کند: «و تنه خرما را به سوی خود بجنبان(بتکان) تا برایت خرمای تازه و از بار چیده شده، بریزد.» خرما میوه فصل گرم سال در سرزمین های گرمسیری است اما 25 دسامبر درست در اوج فصل سرد سال در کشورهای نیمکره شمالی، به مناسبت سالروز تولد مسیح و آغاز سال نوی میلادی جهان ثبت شده است. حتی نمادهای جشن کریسمس هم حال و هوای زمستانه دارند از سورتمه گوزن های قطب شمال بابانوئل گرفته تا درخت کاج و بقیه جزئیات جشن...
سرو ابرکوه، کاج کریسمس و سبزه نوروزکاج، نماد سرسبزی است. درختی که به نشانه حیات و شادابی گوشه ای از خانه مسیحیان گذاشته با انواع لامپ ها و گوی های رنگین تزئین می شود. در تاریخ ایران باستان، قبل از آنکه برگزاری جشن کریسمس در غرب مرسوم شود، درخت سرو نماد سرسبزی چهارفصل بود و آیین های مختلفی در کنار آن برپا می شد. سرو ابر کوه یزد، از کهنسال ترین موجودات زنده جهان، خاطرات فراوانی از سنت های ادیان مختلف به یاد دارد که در نزدیکی این درخت، برپا می شد. درخت چنار هم برای ایرانیان نماد زایایی، خیر، برکت و کرامت بوده و است. در سفره هفت سین ایرانیان باستان، دانه های گندم، جو، حبوبات و برخی مرکبات مانند نارنج و پرتقال کاشته و سبز می شد. این سنت چند هزارساله ایرانیان بوده و هست. ایرانیان باستان روز سیزدهم فروردین سبزه ها را به نماد وحدت و انبار کردن روی هم می ریختند و چال می کردند به این نیت که برکت و رویش مجدد را به زمین هدیه کنند. در شهرهایی که بهره خوبی از رودخانه های خروشان و آب جاری داشتند هم سبزه ها را به آب می دادند تا روشنایی آب و برکت با هم درآمیخته شود. از کاج کریسمس و حلقه گل های آویزان شده بر شاخه هایش گرفته تا سبزه هفت سین سال نوی ایرانی، درخت و گیاه نماد برکت و حیات است.
ردپای سورتمه اسکیموها...برگی دیگر از آلبوم سال نوی میلادی و تبلیغات رنگین آن را ورق بزنیم. اینکه گوزن های قطب شمال از کجا به فرهنگ جشن کریسمس اضافه شدند؟ سورتمه «بابا نوئل» از کجا آمد؟ دقیقاً مشخص نیست. اینکه چرا بابانوئل، گوزن های شمالی را برای سورتمه اش انتخاب کرد؟ یا چرا به جای زمین از آسمان عبور می کنند و بعد از هر بار هدیه دادن، بابا، سورتمه، گوزن ها و هدایا در آسمان محو می شوند؟ دلیل مشخص تاریخی و مطابقت افسانه ای ندارد. برخی منابع نوشته اند در زمستان، قطب شمال موهبت نور و روز را بسیار کم دارد. بنابراین چشم گوزن ها با کمبود نور و تاریکی سازگار شده تا بتوانند مقاوم باشند و راه را گم نکنند. برای همین سالیان سال، بومیان قطب یا همان «اسکیموها» با ساخت سازه های چوبی و وصل کردن آن به گوزن ها(همان سورتمه)، وسیله تردد امن و سریعی برای عبور از باریکه های صعب العبور و انباشته از برف ساختند. گوزن ها قابلیت و مهارت ویژه ای در عبور از میان تاریکی و برف دارند. اما اینکه چرا سورتمه بابانوئل در آسمان حرکت می کند هم پاسخ دقیقی ندارد جز اینکه برخی شفق های قطبی را به جاده های آسمانی و پر از روشنایی توصیف کرده اند.
سرنوشت کاج های عید کریسمس بدون شک حضرت مسیح برای ادیان مختلف به خصوص مسلمان ها جایگاه ویژه ای دارد. پیامبری الوالعزم که در فرهنگ اسلام و ظهور منجی، حیاتی جاودانه و نقشی مهم دارد. در جشن کریسمس امروزی که در غرب رایج شد، نکات جالبی درباره برخی نمادها وجود دارد. برای مثال اینکه چرا رنگ سبز و سرخ، اصلی ترین رنگ های این جشن است؟ رنگ سبز نماد سرسبزی است. سالانه درخت های کاج در کشورهای سردسیر به خصوص کانادا، آمریکا و آلمان کاشته می شوند و همین که به ارتفاع و ضخامت مخصوصی رسیدند، بریده می شوند تا گوشه خانه مسیحیان را تزئین کنند. درخت های کاج خوش قامت و پر برگ 15 ساله معمولاً مشتری های بیشتری دارند. البته امروزه نسل جدید غربی هم به استفاده از کاج های مصنوعی و نمادین روی آورده اند. چون هم برگ آن نمی ریزد و نظافت خانه راحت تر است. ارتفاع زیادی ندارند و برای تزئین آن احتمالاً دچار آسیب نمی شوند. همچنین چوب های کاج دورریز و درختان بیهوده قطع نمی شوند. با استناد به برخی منابع، به نظر می رسد، برای اولین بار آلمانی ها بودند که درخت کاج را به سنت های جشن سال نو اضافه کردند تا یادی از درخت سیب ممنوعه و حضرت آدم و حوا کنند.
سرخ؛ نماد خون مسیح(ع)اما درباره فلسفه رواج رنگ سرخ در شب سال نوی میلادی هم حرف و سخن کم نیست. برخی منابع آن را نماد شادی و زایایی می دانند. اما منابعی که مربوط به قشر مذهبی مسیحیان می شود چرایی انتخاب این رنگ را متفاوت و نزدیک به فرهنگ شیعه درباره واقعه عاشورا توضیح داده اند. آنها این سرخی را نماد خون حضرت مسیح و ادامه راه او می دانند. جستجو در صفحات تاریخی مجازی هم نکات دیگری درباره ابعاد این ماجرا روشن می کند. در منابع کهن مسیحیت نقاشی یا عکس خاصی مبنی بر عمومیت و حتمی بودن استفاده از رنگ سرخ در جشن شب سال نو نیست. نخستین عکس پیرمرد سرخ پوشی که شخصیت بابانوئل را تجاری و معروف کرد مربوط به تبلیغات شرکت «کوکاکولا» بود. مدیران شرکت سال 1931 برای تبلیغ گسترده محصولاتشان نیاز به یک نماد داشتند برای همین به یک تصویرساز، سفارش دادند و او تصویری را ساخت که نه تنها معروف بلکه به سبکی جدید برای برپایی جشن های شب سال نو میلادی بین مردم تبدیل و محبوب شد. در واقع به ذهنیت شخصیت بابانوئل، لباسی امروزی پوشاند و آن را ملموس تر کرد.
و اما بابانوئل واقعی کیست؟اما شخصیت بابانوئل کیست و چرا به او «سانتا» هم گفته می شود؟ اواخر قرن هجدهم میلادی مردم تصمیم به برپایی یک گرامیداشت می گیرند. پدر روحانی معروفی به نام «سانتا کلاوس»، همان فردی بوده که چهره اش در حمایت از فقرا، تبلیغ مسیحیت و مهربانی با مردم جاافتاد. بعدها یک تاریخ نویس نیویورکی این شخصیت را در قالب «سانتا» یا همان «بابا نوئل» در تاریخ غرب ثبت کرد. پیرمردی سفید رو، با عینکی گرد، بالاپوش سرخ مخملی، هیکلی توپر که خندان هم بود. چیزی که این شخصیت را در مدتی کوتاه تثبیت کرد و در فرهنگ مسیحیت جاانداخت، نکته سنجی برای نمادسازی و ملموس سازی آن شخصیت بود. پیرمردی که می توانست شخصیتی مثل پدربزرگ برای بچه ها داشته باشد، کیسه اش همیشه پر از هدیه باشد. اصلی ترین مخاطبانش هم همان بچه ها هستند. در جاهایی هم که امکان دیدار مستقیم با این پدربزرگ سرخپوش نبود، پدر و مادرها جایزه بچه ها را زیر درخت کاج یا داخل یک لنگه جوراب رنگی آویزان شده از درخت، می گذاشتند. اما یک نکته جالب که در این نمادسازی به آن توجه شده، نکته تربیتی است. بچه های خوب از دست بابانوئل هدیه می گیرند. بچه های بازیگوش و بد هم یا هدیه نمی گیرند یا از عجوزه ای زشت به نام «بنافا»، «ذغال» هدیه می گیرند! در فرهنگ ما اما این هدیه دادن و گرفتن ها، سبک دیگری دارد. پول نو عیدی در میان صفحات قرآن گذاشته می شود. اول بچه ها عیدی می گیرند بعد بزرگترها. در آیین کهن ایرانی هم چهارشنبه سوری، بچه ها با رسم کاسه بَری و قاشق زنی از هر خانه و خانواده چیزی هدیه می گرفتند. بعضی هم شالی از دریچه پشت بام خانه آویزان می کردند. سیب سرخ در هر کاسه یا شال می افتاد، نماد سال با برکت و عشق بود. اما این رسم های ما چرا نماد نشد؟
خدمت کوکاکولا به جامعه خوددر غرب که خاستگاه رسانه و دنیای تصویر به حساب می آید قوانین نانوشته اما محکمی وجود دارد که جالب است. شرکت های بزرگ و سرمایه داران موظفند سهم خود را در حوزه باورهای اجتماعی و فرهنگسازی ادا کنند. مبلغی از درآمدشان، محتوای تبلیغات یا سرمایه های مادی و معنوی برندهای معروف باید به جامعه برگردد. معادلسازی شده نام این باید نامرئی اما کاملاً جدی؛ «خدمات رایگان اجتماعی بنگاه های اقتصادی» است. چطور؟ برگردیم به قبل؛ همان تبلیغ کوکاکولا را در ایجاد و ترویج ذهنیت و شمایل سانتای سالخورده یا همان پیرمرد قبراق بابانوئل در نظر بگیریم. ما چرا با قدمت فرهنگی و تنوع شخصیت های واقعی یا نمادین تاریخی، کمتر توانسته ایم، نمادسازی کنیم؟ سرمایه داران ما چقدر خادم فرهنگمان بوده اند؟ چرا شخصیت هایی را نساختیم که با هدیه دادن به بچه ها آنها را به صورت غیرمستقیم و خوشایندشان در فرصتی به نام شب سال نو با دین و عقیده آشنا کنند؟ ققنوس، سهراب، همای سعادت و ده ها شخصیت ناب و اصیل ایرانی برای این تصویرسازی ها کم و ناقص بود؟ این کم لطفی در حوزه مذهبی، گویا پررنگ تر است. در گذشته انگار به تصویر و نمادسازی بیشتر توجه شده تا امروز. متاسفانه همان نماد و سنت ها هم امروز در حال کمرنگ و گم شدن هستند. برای مثال پیاله سقا، سیب سرخ نشسته بر بالای نیزه و علم یا کتل ها که نماد دست سقای کربلا هستند یا ده ها نماد دیگر، این روزها در غبار کم لطفی ما، بی حوصله بودنمان برای نمادسازی و غوغای تبلیغات و نمادسازی غرب در حال محو شدن است.
موضوع کریسمس نیست، غربی شدن استبدون هیچ قضاوتی اگر بنا باشد به یک جمع بندی مختصر برسیم، نیاز است دوباره و خیلی کوتاه مرور کنیم. پاسخ همان پرسش نخست که دلیل تهیه این گزارش بود، در میان سطر، سطر همین مطلب جاخوش کرده. قبل از هر بررسی اما باز هم لازم است واضح بگوییم که نقد ما، نقد به آیین های مسیحیت نیست. ایران همیشه آغوش امنی برای شهروندان خود بوده چه مسلمان چه کلیمی، مسیحی و... دغدغه برای ترویج جشن گرفتن سال نوی میلادی توسط شهروندان غیرمسیحی ایرانی اما از جایی، پررنگ شده که طوری جوسازی می شود که گویی نسل جدید و شهروند ایرانی با جشن های ملی و آیینی خود حس قرابت ندارد. اینجا حتی بحث جشن ویژه مسیحیان هم نیست. موضوع هرچه غربی تر شدن و غربی تر به نظر رسیدن است حالا بهانه اش کریسمس باشد یا چیزی دیگر. ما در غنای کامل سوژه، دچار فقر ایده و خلاقیت شده ایم.
فقر ما، فقر ایده و انتخاب استمرور منابع و پیشینه های تاریخی به خوبی ثابت می کنند، آنچه امروز در جهان با سبک و سیاق امروزی به عنوان جشن کریسمس جاافتاده و طرفدار پیدا کرده، بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شده است. درست زمانی که احساس شد پس از جنگ های طولانی مردم باید سرگرم، شاد و معتقد باقی بمانند. جشنواره های تخفیف، بزرگترین رونمایی ها، اکران پرفروش ترین فیلم های معروف سینمایی همه در آستانه سال نوی میلادی رقم خورد تا این مناسبت را به عنوان مناسبتی پربرکت، پر از جایزه و خواستنی نه تنها در ذهن رهروان مسیحیت که دیگران هم کُد گذاری کند. نیم نگاهی دیگر! سه هفته زمان برد که «چالرز دیکنز» سرودی که امروز به معروف و اصلی ترین سرود شب سال نوی مسیحی معروف شده را بسراید ما چرا برای نوروز خواستنی، پر از شکوفه و لطافت ایرانی چنین تلاشی نداریم؟ هزاران شعر در مدح بهار از گذشته تا امروز سروده شده اما چرا یکی به زمزمه و همخوانی ملی تبدیل نشده است؟ ما فقر سوژه و محتوا نداریم؛ ما فقر ایده و انتخاب داریم. مرور پیشینه جشن سال نوی میلادی به سبک امروزی واضح نشان می دهد، آنچه این جشن را کنجکاوی برانگیز و جذاب کرده، روزآمدتر شدن آن است. یک رسم قدیمی، مدام و حتی با نمونه برداری از آیین های دیگر، هر روز شکل و شمایل کاملتری به خود گرفته تا جایی که به اصطلاح «فرزند زمانه خود» شده است. فرهنگ و آیین های ملی و مذهبی ما هم قابلیت پویایی بالایی دارند اگر هنرمندان و اهل فن بنشینند و ببینند چگونه می توان آیین های کهن را با حفظ اصالت و شأن، نونوار و امروزی تر کرد؟ به جای اینکه مدام بپرسیم «چرا»، گاهی هم پاسخ بدهیم «چگونه»...
21:29 - 6 دی 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ