مصطفی داننده - اطلاعاتآنلاین| در میانهی بحران اقتصادی، فرسایش اجتماعی و آیندهای که هر روز مبهمتر میشود، پرسشی آرام اما خطرناک در ذهن بخشی از جامعه شکل گرفته است؛ پرسشی که در حالت عادی نباید حتی قابل طرح باشد: اگر دولت و مجلس نبودند، وضعیت کشور بدتر از امروز میشد؟
این سوال از سرِ بیانصافی نیست؛ از سر درماندگی است. جامعهای که هنوز دولت و مجلس دارد، اما مشکلاتش مستقل از تصمیمهای آنها رشد میکند، دیر یا زود به این نقطه میرسد که نبودن را با بودنِ بیاثر مقایسه کند.
دولت هست، اما بیشتر گزارشگر بحران است تا مدیر آن. هر روز توضیح میدهد چرا نمیشود، چرا سخت است، چرا مقصر جای دیگری است. مجلس هم هست، اما نقش اصلیاش شده صدور بیانیه، تذکر شفاهی و طرحهایی که یا هرگز اجرا نمیشوند یا وقتی اجرا میشوند که مسئله از موضوعیت افتاده است.
نتیجه روشن است: بحرانها کار خودشان را میکنند و سیاستگذاری تماشاگر آنهاست.
اقتصاد راه خودش را میرود، قیمتها به تصمیمهای رسمی بیاعتنا هستند و مردم برنامهی زندگیشان را نه با قانون و بودجه، بلکه با بدترین سناریوی ممکن تنظیم میکنند. این یعنی اعتماد نه فرو ریخته، بلکه کنار گذاشته شده است. جامعه یاد گرفته بدون اتکا به نهادهای رسمی دوام بیاورد؛ و این، خطرناکترین مرحلهی فروپاشی است.
نبودن دولت و مجلس یعنی هرجومرج. اما بودن نهادهایی که مسئولیت نمیپذیرند، پاسخگو نیستند و اثر ملموسی ندارند، یعنی فرسایش آرام. فرسایشی که نه شوک دارد، نه تیتر فوری؛ فقط زندگی را هر روز سختتر میکند و حساسیت جامعه را پایینتر میآورد.
کنایه تلخ ماجرا این است که اگر فردا اعلام شود دولت و مجلس برای مدتی تعطیل شدهاند، اولین واکنش بسیاری از مردم احتمالا وحشت نخواهد بود، بلکه این پرسش ساده است: چه فرقی میکند؟ وقتی این سوال قابل طرح میشود، یعنی نهادها پیش از آنکه حذف شوند، از معنا تهی شدهاند.
مسئله این نیست که دولت و مجلس نباشند؛ مسئله این است که هستند، اما جامعه دارد تمرین میکند انگار نیستند. و این، شاید دقیقترین توصیف از وضعیت حکمرانی در ایران امروز باشد.









