اصغر فرهادی، فیلمساز مشهور ایرانی بهرام بیضایی را «آموزگار بزرگ» خود خواند و نوشت: «حقیقتا ایرانیتر از بهرام بیضایی در این روزگار نشناختهام و چه تلخ که این ایرانیترین ایرانی، هزاران هزار فرسنگ دور از ایران چشم بر جهان فرو میبندد.»
جعفر پناهی، کارگردان سرشناس سینما با انتشار تصویری از خود در کنار آقای بیضایی نوشت: «بیضایی راه آسان را انتخاب نکرد. سالها حذف، سکوت تحمیلی و دوری را به جان خرید، اما زبان و باورش را واگذار نکرد. بسیاری از ما، مستقیم یا غیرمستقیم، از او آموختیم. آموختیم که چگونه در برابر فراموشی بایستیم.»
آقای پناهی افزود: «بهرام بیضایی فقط یک نام در تاریخ سینما و تئاتر ایران نبود؛ او کسی بود که اسطوره، تاریخ و زبان این سرزمین را به تصویر کشید و نگذاشت به فراموشی سپرده شوند. سینمای ایران، پیش از آنکه جهانی دیده شود، در آینه نگاه او خود را شناخت. او به تصویر اندیشه بخشید و به روایت، شان.»
آقای بیضایی که در زمان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد به آمریکا مهاجرت کرد، در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد به پژوهش، تالیف و اجرای آثار خود مشغول بود.
عباس میلانی، مورخ، ایرانشناس، نویسنده و رئیس این مرکز، آقای بیضایی را «فخر ادب پارسی» دانست و نوشت: «تا واپسین لحظات حیات پربارش به فکر تکمیل داشآکل به روایت مرجان بود. زندگی و زمان را تنها برای هنر و فرهنگ میخواست. در ۱۵ سالی که بخت همکاریاش را داشتم میدیدم چگونه در برابر هر ایراندوست فروتن بود و در برابر هر ناخویشتنشناس ایرانستیز سرکش.»
نمایش «داشآکل به گفته مرجان» نمایشی از بهرام بیضایی است که او آن را در دو بخش در ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ و اول اوت ۲۰۲۵ در برکلی کالیفرنیا روی صحنه برد.
افشین هاشمی، بازیگر تئاتر و سینما که در چندین نمایش و فیلم سینمایی با آقای بیضایی همکاری کرده است، نوشت: «ایستاد تا روز تولدش، یکبار دیگر متولد شد، سپس رفت. اینک رفتنش هم تولد است، او هرسال در روز رفتنش یکبار دیگر متولد میشود، همچون درختی تنومند که هرسال زمستان را به امید بهار از سر میگذراند و هرسال برگ سبز به ما هدیه میدهد. او که خود درخت بود و سرسبزی بود. برگهای سبزش بر همه ایران سایه دارد، وقتی انوار سوزان است؛ و تنهاش پناهِ باد و بوران وقتی سرما خُشکان است، چرا که درختِ او از چشمهی خرد آب خورده.»
حامد اسماعیلیون، نویسنده و فعال سیاسی با بازنشر بخشی از متن فیلمنامه «عیار تنها» بهرام بیضایی که رویارویی «عیار» با «سپاه مغول» را تصویر میکند، نوشت: «همانقدر که اندوهِ از دست دادن بهرام بیضایی اندازهزدنی نیست، خشم از دشمنان فرهنگ و کتاب و آزادی هم عمیق و بیاندازه است. آنها که با سانسور و بازجویی و سرکوب از کار کردن او جلوگیری کردند، رجالههایی که یکی از یگانهترین چهرههای هنر سرزمین ایران را از آفریدن بازداشتند تا ناگزیر شود سالهای واپسین را دور از سرزمینش کار و زندگی کند. بهرام بیضایی تکرارنشدنیست و از دست دادن هنرمندی شریف و خلاق چون او تلخ است و گران.»
رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران طی بیانیهای آقای بیضایی را «از مفاخر ملی ایران در عرصه سینما، تئاتر و ادبیات» دانست و نوشت: «زندهیاد بیضایی هنر را مسئولیتی ملی میدانست، و زندگیاش را وقف خلق آثاری ارزنده در زمینه اسطوره و تاریخ ایران کرد. او خلاقیت خود را با تعهد و عشق به میهن در هم آمیخت و آثار ماندگاری برای نسلهای آینده بر جا گذاشت که نقشی ارزنده در پاسداشت هویت ایرانی دارد.»
نیکی کریمی، بازیگر و کارگردان ایرانی آقای بیضایی را «یکی از بزرگترین نویسندگان وکارگردانان سینمای ما که جادوی کارش برای همیشه در چشم و ذهن ما خواهد ماند» دانست.
خانم کریمی نوشت: «او دور از مرکز، دور از قدرت، و دور از هیاهو زندگی کرد؛ نه از سر قهر، بلکه از سر وفاداری به خودش. ما هرگز عمق اندوهش را درست نفهمیدیم، وقتی از همه آنچه کاشته بود گذشت. نمیدانم. نه آنچه بر او گذشت و نه آنچه از این تبعیدِ خودخواسته میخواست.»
عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران نیز در پیامی درگذشت بهرام بیضایی را تسلیت گفت و نوشت: «اهتمام زندهیاد بیضایی به پژوهش و ارتقای دانش نمایش، در کنار نقش مؤثر در تربیت نسل جدید، بخشی از میراث فرهنگی این استاد هنرمند را شکل داده است. آثار، پژوهشها و نوشتههای زندهیاد بیضایی از تالیفات، تا آثار نمایشی و سینمایی در حافظه هنر ایران پایدار خواهد ماند.»
محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و نویسنده سرشناس ایرانی در سوگ بهرام بیضایی نوشت: «او به راهِ خویش میرود. بیکه اعتنا کند برین و یا برآن. میشکافد آسمان سبز صبح را رو به رنگهای بیکران.»









