خاطرات ناصرالدین‌شاه: کشتی مثل خر به گِل نشست، سگ صاحبش را نمی‌شناخت

امین‌حضور، عکاس‌باشی، دَهباشی با من آمدند؛ آن‌های دیگر ماندند، قایقی بروند، همه توی یک قایق پر شدند. یکی‌یکی را از ساحل به دوش گرفته می‌آوردند. بسیار خنده داشت، زیاد خندیدم. خیلی طول کشید تا حضرات را به کشتی آوردند. قایق به گِل نشست، به زور حرکت دادند. آخر آمدند، راندیم.

خلاصه خبر

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز چهارشنبه ۵ شوال ۱۲۸۷ (۷ دی ۱۲۴۹) نوشت:  امروز باید به سامره برویم، شش فرسنگ راه است می‌گویند از خشکی. صبح دیر از خواب برخاسته رفتیم حمام. ببری‌خان [یکی از گربه‌های ناصرالدین‌شاه] را امروز به زبیده گفتم، توی کالسکه بگذارد بیاورد. بعد آمدیم بیرون سوار کشتی شدیم. اشخاص دیروز همه بودند به جز محمدعلی‌خان، اضافه: حسام‌السلطنه، وزیرخارجه، مجدالدوله، میرشکار، باشی غلام‌بچه، کوچولو، بیخود، مردک.

راندیم راندیم. همه‌جا طرفین راه از عشایر عرب بودند. چهار فرسنگ که راندیم، دست راست قلعه‌خرابه به نظر آمد، دیوار و بروجش بود، خیلی بزرگ است؛ اسمش را پرسیدیم گفتند جالِسیه یا جالوسیه است که هارون‌الرشید بنا کرده بود. قبل از این‌که به این قلعه برسیم، باز در دست راست کاروان‌سرایی قریب به شط دیده شد، گفتند اسمش مِزراقچی است.

امروز جزیره و شعبات در شط زیاد بود. دست راست، جزیره کوچکی بود که به خشکی هم راه داشت. نورمحمدخان پیشخدمت از بالای کشتی گفت درّاج دارد. گفتم کشتی ایستاد رفتیم لب آب. از تخته گذشتم آن طرف. آدم زیادی هم با من گذشتند فضولتاً: معیر، امین‌الملک، عرفانچی، آقاوجیه، ملیجک، میرزا علی‌خان، محقق، ناصرقلی‌خان، میرشکار، باشی غلام‌بچه، کوچولو، علی‌رضاخان، عکاس‌باشی، آقاعلی، دَهباشی.

آن طرف که رفتم سیاچی رسید. عبدالقادرخان پیدا شد. پیاده رفتم آن‌جایی که بوته زیادی بود. غلامعلی‌خان رفت درّاج بپراند. یک خوک بزرگی از زیر بوته برخاست دوید. تفنگ چهارپاره تا از میرشکار گرفته انداختم، دور شد. قدری راه رفتیم. یک درّاج پرید، انداختم، دور بود نخورد. ریگ‌های بسیار بسیار خوب در کناره و سواحل بود، بهتر از ریگ‌های کنار دریای مازندران، خیلی خوب‌تر؛ قدری جمع کردند.

کشتی از کناره دورتر رفته بود. کوچولو را دادم آدم سیاچی سوار کرد برد منزل. سیاچی آمد به کشتی. خلاصه من سوار قایق شده رفتم کشتی. حضرات هم مانده‌اند در ساحل. امین‌حضور، عکاس‌باشی، دَهباشی با من آمدند؛ آن‌های دیگر ماندند، قایقی بروند، همه توی یک قایق پر شدند. یکی‌یکی را از ساحل به دوش گرفته می‌آوردند. بسیار خنده داشت، زیاد خندیدم. خیلی طول کشید تا حضرات را به کشتی آوردند. قایق به گِل نشست، به زور حرکت دادند. آخر آمدند، راندیم.

امروز در بین راه، نزدیک همان قلعه‌خرابه جالِیسه در شط، آثار پل قدیم پیدا بود. هنوز چند پی از آجر در میان شط، دست راست بود. خلاصه راندیم. یک ساعت به غروب مانده است، طرف دست راست نزدیک شط، از دور آثار برج بلند کم‌قطری پیدا شد و در این بین در شط جزیره بزرگی پیدا شد که شط را دو قسمت کرد. کشتی ما به علت کمی آب، تردید در رفتن پیدا کرد. آخر از طرف شاخه دست راست راند. قدری که رفت، در محاذی [روبه‌روی] چادرهای زیادی از اعراب به گِل نشست، نیم ساعت به غروب مانده به گِل نشست، هرچه منتظر شدیم بیرون نیامد؛ بالاخره بالای کشتی را قرق کردند، رفتیم بالا. ناخدا هرچه می‌کرد کشتی تکان نمی‌خورد. غلامعلی‌خان و بعد دَهباشی را عقب او به قایق گذاشته، طرف سامره و اردو فرستادیم که به مردم خبر بکنند که کشتی به گِل نشسته است، و اسب و غیره بیاورند.

بعد آمدم پایین به اطاق، چند فشنگ هم انداختیم، چاره نشد. نماز کردیم. بعد شامی الحمدلله تعالی خورده شد. کباب جوجه، نان خوب، تخم‌مرغ آب‌پز، اما مردم کشتی هیچ چیز ندارند و این روزنامه را حالا که سه ساعت و نیم از شب رفته است می‌نویسم؛ متصل عمله کشتی کار می‌کنند و صدای زنجیر و خِرط‌خِرط می‌آید، اما کشتی حرکت ندارد.

[...] هنوز هیچ اثری از اسب یا اردو نیست. امشب را در این کشتی لابداً باید ماند الی صبح. در این بین داد و فریادی شد. کشتی قدری به راه افتاد، باز مثل خر به گِل نشست. در این بین صدای ابراهیم‌خان نایب و اسب‌ها و غیره آمد که به کناره رسیدند. غلامعلی‌خان هم رسید، آمد توی کشتی - با محمدعلی‌خان - تفنگی هم دوش محمدعلی‌خان بود گفت: غلامعلی‌خان آمد، ما هم آمدیم. سواره‌های زیادی، اسب‌های مردم را [در] کشتی بودند؛ با اسب‌های من. گفتیم که اسب‌ها بروند چادر عرب‌ها بمانند، صبح می‌رویم – چون ابراهیم‌خان [و] غلامعلی‌خان گفتند سه فرسنگ راه است. شبِ تاریک سرد اسب‌ها را بردند. بنا شد حسام‌السلطنه [و] رحیم‌خان بروند اردو. آن‌ها اسب آوردند الی لب کشتی، سوار شده رفتند، بعد عزم ما جزم شد که خودمان هم برویم. رخت و چکمه پوشیده، آدم فرستادیم اسب‌ها را دوباره آوردند. شلوق [شلوغ] شد. سگ صاحبش را نمی‌شناخت. اغلبی با ما آمدند. من سوار قایق شده قدری رفتم. اسب آوردند سوار شدم. کلاه‌فرنگیِ دوگوشِ زیرخز سرم گذاشتم.

کسانی که با ما نیامدند و کشتی ماندند: عثمانی‌ها یک‌جا، وزیر خارجه با اتباع، معیرالممالک با پسرش، علی‌خان پسر والی، مشیرالدوله، سقّاها با اسباب آبدارخانه آقا حسینقلی، قهوه‌چی‌باشی، آقا حسن قهوه‌چی، آقا حسن رختدار، استاد عبدالله خیاط، آقا دائی، محمدزمان‌بیک و رضاقلی‌بیک تفنگدار، میرزا محمدرضای شربت‌دار.

خلاصه سوار اسب جِلفه یا کرند حسام‌السلطنه شده راندیم. از فانوس‌های کشتی هم به دست پیشخدمت‌ها و غیره دادیم. ابراهیم‌خان، غلامعلی‌خان با یک عرب جلو بودند، بلدی می‌کردند. قدری رو به شمال رفتیم، به جعده [جاده] افتاده رو به مغرب رفتیم. بسیار کسل خواب بودیم، اما شب بی‌مزه نبود. مهتاب کم مانده بود غروب کند. یک فرسنگ که راندیم، مهتاب غروب کرد. عرب را هم مرخص کرده را ندیم

تا رسیدیم به یک چراغی که از دور روشنی می‌داد. نزدیک که شد، دَهباشی بود، برای من رختخواب و شام می‌آورد. آغا علی خواجه را هم انیس‌الدوله فرستاده بود. دو فرسنگ دیگر کمتر که راندیم، دست راست، منار متوکل در تاریکی بود، دیده می‌شد. گنبد مطهر هم پیدا بود. تا رسیدیم نزدیکی قلعه شهر سامره. قلعه آجری سختی به نظر آمد. از پهلوی قلعه گذشته پایین رفتم. اردو نیم فرسنگ پایین‌تر کنار شط افتاده است. بالاخره هشت ساعت از شب رفته بود به در سراپرده رسیدیم. آغا محراب، بعضی خواجه‌ها بودند. هما خانم، باقری، زبیده انیس‌الدوله، بلنده، زبیده، فلان و غیره بودند. بسیار به زن‌ها و غیره بد گذشته بود. نارنگی خورده، قلیانی کشیده خوابیدیم.

در منزل خان‌نجار و این منزل آذوقه بسیار بسیار کم است، به مردم زیاد بد گذشته است. گاه خرواری بیست تومان گیر نمی‌آید، و قس‌علیهذا.

شب در راه با حسام‌السلطنه و غیره صحبت می‌کردیم. حرم امروز زیارت کرده بودند. امروز والی‌پاشا، یک تفنگ یک‌لوله، کار ینگی‌دنیا پیشکش کرد که فشنگ برنجی دارد. با گلوله که هر دفعه ده گلوله از بغل تفنگ تو می‌کنند، ده تیر پشت هم می‌اندازند. تفنگش دو تا است، با فشنگ زیاد. سپرده شد به آبدارخانه.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۲۸-۲۲۹.

۲۵۹

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ