وقتی حاج قاسم بهجای وزیر و استاندار به داد زلزلهزدگان بم رسید
حاج قاسم وقتی به بم رسید و آن وضعیت بحرانی را دید، بهشدت از دست مسئولان عصبانی شد. اینطور بود که به خاطر مردم زلزلهزده با یکی از وزیران مرتبط، درگیری لفظی پیدا کرد. در تماس تلفنی با وزیر با ناراحتی به او گفت: نشستی آنجا و دستور میدهی؟! بلند شو بیا بم، ببین چه خبر است... در آن شرایط بحرانی بم در ساعات اولیه، این حاجی بود که اضاع مناطق زلزلهزده را مدیریت کرد...
خلاصه خبر
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ 22 سال قبل، سحرگاه جمعه 5 دی ماه 1382 زلزلهای هولناک، شهر بم را نه اینکه بلرزاند بلکه زیر و رو کرد. آن زمینلرزه 6/6 ریشتری، نهفقط سازههای شهر و گل سرسبدشان، ارگ بم بهعنوان بزرگترین و قدیمیترین سازه گِلی جهان را بهکلی تخریب کرد، بلکه با به جای گذاشتن بیش از 50 هزار کشته و مجروح، بر چهره آن شهر پرشور و باصفا گرد مرگ پاشید.اما درست در میانه آن معرکه مصیبت و آوار، مردی از راه رسید که چشمهای نافذ و دستهای یاریگرش از امید میگفت، از زندگی؛ مرد خاکآلودی که در شمایل یک قهرمان، زودتر از همه – حتی استاندار – از 1160 کیلومتر دورتر خودش را به ویرانههای بم رسانده و مردم مصیبتزده شهر را در آغوش محبتش پناه داده بود.*(اولین صدایی که از بم ساعت ۶:۱۵ صبح روز ۵ دی ۸۲ توسط فرماندار وقت بم به استاندار کرمان توسط تلفن ماهوارهای مخابره شد)
۴ MB
زلزله بم، یکی از زیباترین جلوههای حضور شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در کنار مردم ایران در میدان مسئولیتهای اجتماعی بود؛ آنجا که او بی حکم و مسئولیت، داوطلبانه به کمک زلزلهزدگان رفت و با مدیریت جهادیاش، ورق آن حادثه مصیبتبار را به نفع بازماندگان رنجدیده برگرداند. تا آنجا که به گواه شاهدان عینی، اگر حاج قاسم نبود، تلفات زلزله بم چند برابر میشد. در ششمین سالگرد شهادت آن ایرانمرد فراموشنشدنی، با ما در مرور خاطرات یکی از همرزمان سابق و همراهانش در جریان امدادرسانی به زلزلهزدگان بم همراه باشید.
اولین مسئولی که پایش به بم رسید، حاج قاسم بود«من هم در امدادرسانی به زلزلهزدگان بم، هم در ماجرای سانحه برخورد هواپیمای نیروهای سپاه به کوه در بهمن سال 81 و هم در کمکرسانی به سیلزدگان خوزستان در سال 98 در رکاب حاج قاسم بودم. سردار خودش میگفت اگر من بعد از دوران دفاع مقدس، خدمتی انجام داده باشم که برایم رضایتبخش و لذتبخش بوده باشد، همین موارد کمکرسانی به مردم بوده.اما نقشآفرینی حاجی در ماجرای زلزله بم، حال و هوای دیگری داشت. او میتوانست در دفتر کارش در تهران بنشیند و از راه دور، اخبار زلزله را پیگیری کند و از حال هماستانیهایش خبر بگیرد. حاج قاسم که هیچ وظیفه سازمانی در این زمینه نداشت. هیچکس هم دستوری به او نداده بود. بنابراین اگر نمیرفت هم، هیچکس از او ایراد نمیگرفت. اما خودش احساس وظیفه کرد که وارد میدان شود و باری از روی دوش مردم مصیبتزده بردارد.»
منتظر پرسش نمیمانَد. دو کلیدواژه «حاج قاسم» و «زلزله بم» کافی است برای اینکه گنجینه خاطرات «ابراهیم شهریاری»، باز شود و دلش پر بکشد تا ویرانههای شهری که به برکت قدمهای فرمانده، دوباره شده بود منطقه عملیاتی برای نیروهای جان بر کف. اینطور است که تا میپرسم: حاج قاسم در چندمین روز زلزله به بم رفت؟ انگار به همرزم و یار قدیمی سردار برخورده باشد، حرفم را قطع میکند و با لحن خاصی میگوید: «چندمین روز؟! کجای کاری خانم! حاجی چند ساعت بعد از زلزله در بم بود! اگر زلزله در ساعت 5 صبح اتفاق افتاده بود، حاجی قبل از ساعت 10 صبح در فرودگاه بم بود؛ وقتی که هنوز نه وزیر و استاندار و نه هیچ مسئول دیگری به آنجا نرفته بود.»
وقتی ژنرال بینالمللی، سرباز زلزلهزدگان شد«همهچیز آن حضور حاج قاسم در ماجرای زلزله بم، خاص بود. میدانید، حاجی در آن مقطع در مأموریت خارج از کشور بود. همین که در پایان مأموریت به تهران رسید، در فرودگاه تهران خبر زلزله بم را شنید. بلافاصله هم تصمیمش را گرفت. از همانجا به حاج احمد کاظمی، فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه خبر داد و در اولین فرصت، بهاتفاق خودشان را به فرودگاه بم رساندند. اما چه فرودگاهی...»ماجرا از این قرار بود که فرودگاه بم هم از خسارتهای زلزله بینصیب نمانده بود. حالا در آن باند آسیبدیده، امکان ناوبری برای هواپیما وجود نداشت. اما برای دو قهرمان دفاع مقدس، نمیشود و نمیتوانیم، بیمعنا بود. کادر پرواز هم که با حس تعهد و وطندوستیشان به میدان آمدند، دیگر جایی برای تردید باقی نماند. با شجاعت خلبانان، هواپیمای فرماندهان در آن فرودگاه نشست و این، شروع یک ماموریت جهادی ویژه بود.*(تصویری منسوب به روزهای حضور حاج قاسم و حاج احمد در فرودگاه بم)
شهریاری برمیگردد به آن فرودگاه مخروبه و حال و هوایش را اینطور برایمان توصیف میکند: «فرودگاه بم تخریب شده بود، برق نداشت، برج مراقبت عملاً از کار افتاده بود و هیچ پرندهای اجازه و امکان فرود در آن نداشت. اما هواپیمای حاج قاسم در همان فرودگاه بحرانزده نشست. و همان حضور حاجی و حاج احمد کاظمی در آن شرایط، ورق را برگرداند و باعث شد فرودگاه بم راه بیفتد و عملیات امدادرسانی به زلزلهزدگان رسمیت پیدا کند و سرعت بگیرد.»*(تصویری از فیلم سینمایی «احمد» که به نقش شهید حاج احمد کاظمی در امدادرسانی به زلزله زدگام بم می پردازد)
زلزلهای که همرزمان قدیمی را دوباره همسنگر کردآقا ابراهیم که از شهید احمد کاظمی، رفیق شفیق حاج قاسم یاد میکند، حرفهای پسر حاج احمد در ذهنم تداعی میشود، وقتی که از نحوه ورود پدرش به معرکه زلزله بم میگفت: «آن روز که خبر آمد در بم زلزله آمده، ما سر سفره صبحانه نشسته بودیم. در همان دقایق تلفن بابا زنگ خورد. بابا در جواب فرد آن طرف خط گفت: الان میام. و از جا بلند شد. پرسیدیم: کجا میرید؟ گفت: حاج قاسم بود. گفت بم زلزله شده، من دارم میرم اونجا. خیلی اصرار کردیم خب حداقل صبحانهتون رو بخورید، بعد برید. اما توجهی نکرد و گفت: باید خودم رو برسونم. هیچکس از ایشان بهعنوان نیروی سازمانی و نیرویی که مسئول باشد، نخواسته بود به بم برود. حاج قاسم که زنگ زد، بابا سریع لباس پوشید و رفت. ما دیگر ایشان را ندیدیم تا 10 روز بعد...»*(انیمیشن حضور حاج قاسم در امدادرسانی به زلزله زدگان بم)
۹۲۶ KB
وقتی حاج قاسم به خاطر زلزلهزدگان، وزیر را توبیخ کردهمه میدانستند دل سردار دلها برای تمام مردم ایران میتپد. جملاتی که در وصیتنامهاش خطاب به هموطنان به یادگار گذاشت هم، از همین محبت تمامنشدنی حکایت داشت آنجا که نوشته بود: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من! مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد...» با این حال، پیوند عاطفی او با مردم دیار کریمان، همانجا که ریشه در خاکش داشت، حکایت دیگری داشت. زلزله بم، جایی بود که این عشق، فرصت بروز پیدا کرد: «حاجی قبلاً در بم خدمت کرده بود و تیپ مستقر در آنجا داشت. به همین دلیل با مردم بم، ارتباط صمیمانهای برقرار کرده بود و این شهر برایش جایگاه ویژهای داشت. شاید به همین خاطر هم بود که بعد از زلزله آنطور سراسیمه خودش را به بم رساند.
این بار اما وقتی حاج قاسم قدم به بم گذاشت، با منظره متفاوتی مواجه شد. همهچیز به هم ریخته بود و تا چشم کار میکرد، جز آوار و تل خاک چیزی نبود. حاجی وقتی شرایط سخت مردم را دید و از تعداد فوتیها باخبر شد، خیلی غصهدار شد. کسب اطلاعات از وضعیت بحرانی بم در همان 2، 3 ساعت اول هم باعث شد بهشدت از دست مسئولان ناراحت و عصبانی شود. اینطور بود که به خاطر مردم زلزلهزده با یکی از وزیران مرتبط با ماجرا درگیری لفظی پیدا کرد. من خودم شاهد تماس تلفنی حاجی با وزیر بودم. با ناراحتی به او گفت: نشستی آنجا و دستور میدهی؟! بلند شو بیا بم، ببین چه خبر است... استاندار کرمان را هم همینطور توبیخ و سرزنش کرد. استاندار وقتی فهمید حاج قاسم از تهران خودش را زودتر از او به بم رسانده، خجالت کشید. این یک واقعیت است که در آن شرایط سخت و بحرانی بم در ساعات اولیه، این حاج قاسم بود که اضاع مناطق زلزلهزده را مدیریت کرد و همه را به خط کرد و به برای کمک به بم کشاند.»
هر که دارد هوس خدمت خلق، بسم الله...«همه آنهایی که بعد از زلزله به بم رفتند، شاهد بودند که شدت تخریبها به حدی بود که هیچ مسئولی با روشهای معمول نمیتوانست اوضاع را مدیریت کند. اما حاج قاسم آمد و با مدیریت جهادیاش و با حسن استفاده از ارتباطاتی که با دوستان و همرزمانش در کرمان داشت، اوضاع را در آن منطقه بحرانزده به دست گرفت.خبر حضور حاجی در بم که پخش شد، بچههای لشکرش در دفاع مقدس و دیگر رزمندههای آن دوران، اولین کسانی بودند که پاشنههای همتشان را ور کشیدند و از گوشه و کنار ایران خودشان را به بم رساندند و کارها را به دست گرفتند. بنابراین این ادعای گزافی نیست که بگوییم نجاتدهنده 50 درصد مردم مجروح زیر آوار مانده بم، حاج قاسم و نیروهایش بودند. درواقع اگر سردار بعد از زلزله سال 82 بهاتفاق بچههایی که در دوران دفاع مقدس در رکابش بودند، در بم مستقر نمیشد، قطعاً تلفات آن زلزله چندین برابر میشد...»*(تصویری از حاج قاسم، حاج احمد کاظمی و سردار قالیباف در حاشیه امدادرسانی به زلزله زدگان بم)
فروگاه مخروبهای که پررفتوآمدترین فرودگاه ایران شد!اما مگر حاج قاسم در بم چه کرد که بعد از 22 سال، هنوز و همچنان با تحسین و احترام از مدیریت او یاد میشود؟ ابراهیم شهریاری، دیدههایش را به کلمه و جمله تبدیل میکند و در جواب میگوید: «سردار در بم چند کار فوقالعاده بزرگ کرد؛ اولا، شرایط بحرانی منطقه و کمک به مجروحان را مدیریت کرد. دوم، به سراسر کشور فراخوان زد و با مدیریتش، امکانات و کمکها را به بم سرازیر کرد. شاید بپرسید چطور ممکن است برای شهری که با زلزله زیر و رو شده و تمام راههای ارتباطی و زیرساختهایش را از دست داده، کمک ارسال کرد؟ اینجا هم تدبیر حاج قاسم، گرهگشا شد و همت او برای احیای فرودگاه بم، مشکل را رفع کرد.»*(روایتی از حضور داوطلبانه و تاثیرگذار حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظمی در امدادرسانی به زلزله زدگان بم)
۱۱ MB
قصه از این قرار بود که حاج قاسم و حاج احمد در بدو ورود به بم، در همان ویرانهای که دیگر فقط اسم فرودگاه را یدک میکشید، مستقر شده و هدایت عملیات کمکرسانی را از همانجا به دست گرفته بودند. با توجه به نقش مهم و تعیینکننده فرودگاه در امدادرسانی به زلزلهزدگان، دو سردار بزرگ روزهای پرافتخار دفاع مقدس، خیلی زود تصمیم گرفتند فرودگاه بم را در سریعترین زمان، به چرخه خدماترسانی برگردانند. بهاینترتیب با مدیریت جهادی آنها، باند فرودگاه بم در کمترین زمان ترمیم شد و آسمان بم به روی هواپیماهای امدادرسان باز شد.
چیزی نگذشت که آن دو رفیق قدیمی، با همت و پیگیری و مدیریت تحسینبرانگیزشان، فرودگاه آسیبدیده بم را تبدیل به پررفتوآمدترین فرودگاه کشور کردند؛ تا آنجا که گفته میشود هر 12 دقیقه، یک هواپیما از فرودگاه بم پرواز میکرد. به برکت همین اقدام جهادی حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظمی هم بود که در مدت کوتاهی، بیش از 30 هزار مجروح زلزله بم برای دریافت خدمات درمانی به سایر نقاط کشور منتقل شدند.
ایرباس و فرودگاه بم؟! غیرممکنی که حاج قاسم، ممکن کرد «اولین کاری که حاجی به محض استقرار در فرودگاه بم انجام داد، این بود که برای تسریع در روند امدادرسانی به زلزلهزدگان، با هماهنگی شهید حاج احمد کاظمی ترتیبی داد که نیروی هوایی سپاه با تمام امکاناتش به بم ورود کند. اما حجم فاجعه آنقدر بزرگ بود که به یک امدادرسانی غیرمعمول نیاز بود و چنین حرکتی، یک تصمیم متفاوت و بزرگ میخواست. و حاج قاسم دست به آن تصمیم بزرگ زد.»بیش از دو دهه از آن روزها گذشته اما وصف آنچه در فرودگاه بم زلزلهزده رقم خورد، هنوز هم آقا ابراهیم را سراپا هیجان میکند. اینطور است که مکثی میکند، نفس بلندی میکشد و در ادامه اینطور میگوید:*(«ابراهیم شهریاری»، همرزم قدیمی شهید حاج قاسم سلیمانی)
«حاجی تصمیم گرفته بود یک فروند هواپیمای ایرباس را در فرودگاه بم بنشاند! حتما میپرسید چرا ایرباس؟ چون این هواپیمای پهنپیکر، ظرفیت بسیار بالایی برای حمل کمکهای ارسالی به بم داشت و علاوهبراین میتوانست در برگشت در هر پرواز، چیزی حدود 250 تا 260 مجروح را هم از آنجا به شهرهای اطراف منتقل کند. بهاینترتیب، با اضافه شدن هواپیمای ایرباس به ناوگان کمکرسانی بم، از زمان برای امدادرسانی به آسیبدیدگان، استفاده بهتری میشد.اما یک مشکل، این ایده را با اما و اگر مواجه کرد؛ تمام خلبانان، اصحاب فن و متخصصانی که از تهران و نقاط دیگر آمده بودند، میگفتند: چنین چیزی امکان ندارد. باند کمعرض فرودگاه بم، اجازه فرود به هواپیمای ایرباس نمیدهد. اما حاج قاسم بعد از بررسی تمام جوانب، با مسئولیت خودش این تصمیم را عملی کرد و ایرباس را در فرودگاه بم نشاند.
این بار میدان مین، پلکان هواپیما بود!شاید فکر کنید نشستن آن هواپیمای غولپیکر در فرودگاه بم بعد از کلی نگرانی، پایان ماجرا بود و بعد از آن، خیال حاج قاسم و همراهانش از روند امدارسانی، آسوده شد. اما نه، اینطور نشد. ایرباس در باند فرودگاه نشست ولی افتاد مشکلها...ماجرا این بود که امکان دسترسی به داخل ایرباس وجود نداشت! چرا؟ چون این نوع هواپیمای بزرگ، یک پلکان مخصوص خودش دارد و پلکان موجود در فرودگاه بم، برای آن کوچک و کوتاه بود. حالا همه مانده بودند چه باید بکنند. فاصله یک متر تا یک و نیم متری میان پلکان تا درِ هواپیما، عملاً آن را بیاستفاده کرده بود. اما برای حاج قاسم که بنبست وجود نداشت. یک اشاره حاجی کافی بود تا نیروهایش، یعنی همان رزمندگانی که در دوران دفاع مقدس برای رفتن روی میدان مین از هم سبقت میگرفتند، باز هم داوطلبانه به میدان بیایند.»
همرزم قدیمی سردار دلها، چشمهایش را میبندد و انگار که راوی یک فیلم حماسی غرورآفرین باشد، اینطور ادامه میدهد: «در یک چشم بر هم زدن، یاران حاج قاسم از پلکان موجود بالا رفتند و در فضای خالی تا در هواپیمای ایرباس، روی قامتهای همدیگرهم به صورت پله نشستند و آن جای خالی را پر کردند تا مصدومان زلزله بتوانند با عبور از روی آنها به داخل هواپیما بروند. یعنی حاجی برای رفع آن مشکل، تدبیری اندیشید که هیچکس فکرش را نمیکرد. او از نیروی انسانی کمک گرفت که همیشه برای جانفشانی برای مردم آماده بودند.صحنه خاصی بود. امدادگرانی که برای کمک به زلزلهزدگان آمده بودند، از هواپیما بیرون آمدند، پا روی بدنهای این بچهها گذاشتند و پایین رفتند. از آن طرف هم، برای انتقال مصدومان زلزله به داخل هواپیما، به همین ترتیب پا روی بدن این نیروهای داوطلب گذاشتند و بالا رفتند...»
21:56 - 7 دی 1404
نظرات کاربران






