بیضایی جانشین ندارد

بهرام بیضایی در تئاتر به‌صورت علمی کار کرد و من کسی را نمی‌شناسم که مثل آقای بیضایی در حوزه تئاتر کار کرده باشد. شاید همان نقشی را که صادق هدایت در ادبیات و ورود ادبیات غرب به ایران داشت، آقای بیضایی در تئاتر ایران ایفا کرد.

خلاصه خبر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

محمدرضا مرعشی‌پور

 

بهرام بیضایی در تئاتر به‌صورت علمی کار کرد و من کسی را نمی‌شناسم که مثل آقای بیضایی در حوزه تئاتر کار کرده باشد. شاید همان نقشی را که صادق هدایت در ادبیات و ورود ادبیات غرب به ایران داشت، آقای بیضایی در تئاتر ایران ایفا کرد. بیضایی به تئاتر به شکل دیگری نگاه کرد؛ نه‌تنها از منظر توصیه و تئوری، بلکه با این‌همه نمایش‌نامه‌ای که نوشت و کار کرد به‌صورت عملی وارد این مقوله شد. از طرف دیگر، بهرام بیضایی در حوزه ادبیات هم کار کرد. نمایش‌نامه‌های بیضایی از لحاظ ادبی ارزشِ بسیار والایی دارند. حتی اگر به مرحلۀ اجرا نرسیدند که بعضی‌شان نرسیدند، به‌لحاظ ادبی ارزش خاص خود را دارند، هم از لحاظ نثر و هم مباحث تکنیکی و دیگر مواردی که به ادبیات مربوط می‌شود.

سوای اینها، بیضایی پژوهشگری والا بود. ایشان تحقیقی درباره «هزار و یک‌شب» انجام داد که ابتدا به‌گفتۀ خودشان، یک سخنرانی بود و بعد آن را به‌صورت جزوه یا کتابی درآوردند و بعد آن را ادامه دادند و کتاب «ریشه‌یابی درخت کهن» را نوشتند. استاد بیضایی دو نمایش‌نامۀ‌ «هشتمین سفر سندباد» و «شب‌ هزار و یکم» را بر پایۀ «هزار و یک‌ شب» نوشت و پژوهش‌های مفصلی با عناوینِ «ریشه‌یابی درخت کهن» و «هزار افسان کجاست؟» درباره هزار و یک‌ شب انجام داد و اصرار داشت که ریشه‌های هزار و یک‌ شب را حتما به فرهنگ ایران برگرداند. درست است که هزار و یک‌ شب در دوره ساسانیان پا گرفته، اما آمیخته‌ای از زبان پهلوی و سنسکریت است، مثل کلیله و دمنه. منتها چون هزار و یک‌ شب سفری طولانی طی کرده و به‌لحاظ جغرافیایی از گستره وسیعی عبور کرده، طبیعی است که تغییرات زیادی در آن انجام شده و فرهنگ‌های دیگر روی آن تأثیر گذاشته‌اند. اما کلیله و دمنه این سفر را نکرده و آمیخته‌ای از پهلوی و سنسکریت مانده است. آقای بیضایی درست می‌گوید که ریشۀ هزار و یک‌ شب، ایرانی است و فرهنگ‌های عرب از دوره عباسیان و حتی بخشی از فرهنگ چین وارد هزار و یک‌ شب شده. 

بیضایی در این کتاب، ریشه «‌‌هزار و ‌یک‌ شب» را جست‌وجو می‌کند و به آنجا می‌رسد که داستان بنیادین آن برگرفته از اسطوره‌ ضحاک است. بیضایی در پژوهش خود به ‌هزاره سوم پیش از میلاد می‌رود و نشان می‌دهد که تیره‌های آریایی از سرزمین سرد جنوب سیبری، از راه جیحون و قفقاز، در پی سرزمین‌هایی گرم‌تر به حرکت درمی‌آیند و برخی به ایران و برخی به هند و برخی دیگر به آسیای کوچک کوچ می‌کنند. اما روابط فرهنگی‌شان باقی مانده و باورهایشان با فرهنگ ساکنان این مسیر طولانی در هم آمیخته است. تیره‌هایی که به خاک ما می‌رسند و در آن ماندگار می‌شوند. درواقع اینها یک قوم بودند. اما آقای بیضایی بیشتر تمدن دوره ساسانی را مورد توجه قرار می‌دهند. استاد بیضایی می‌نویسد: «سنسکریت [زبان وداها] و اوستایی [زبان گاهان] دو شاخه از یک درخت زبانی و فرهنگی مادرند که هند و ایرانی نامیده شده». ایشان ریشه‌های اساطیری و افسانه‌ای و فرهنگی هند و ایرانی را می‌کاود و‌ هزار و یک شب و به‌ویژه داستان بنیادین آن را فراوردۀ چنین فرهنگ مشترکی به شمار می‌آورد و نتیجه می‌گیرد: «داستان بنیادین، در واقع هم دروازه ورود و هم شناسنامه ‌هزار افسان ایرانی است و برگردان‌های آن- الف‌ لیله و لیله بعدی عربی، ‌هزار و یک شب امروزین فارسی- است». ایشان بر این باور است که شهریار، شهرزاد و دین‌‌آزاد (دنیازاد) ‌هزار و یک‌ شب، همان ضحاک، شهرناز و ارنواز هستند که در شاهنامه آمده‌اند و پیش‌تر، در بازگفت اوستا در یک اسطوره هند و ایرانی از آنها نام برده شده است، یعنی باید گفت که اژی‌دهاک و تریتونه، همان ضحاک و فریدون و سنگهَوَک و ارِنوک همان شهرناز و ارنواز شاهنامه‌اند.

به هر حال، جانشینی برای بهرام بیضایی در عرصه تئاتر نمی‌شناسم، دیگران در زمینۀ تئاتر کار کردند و آثار خوبی هم به وجود آوردند، اما آقای بیضایی حرفِ اول را می‌زند و تا امروز هیچ جانشینی برای ایشان سراغ ندارم. امیدوارم در همه این موارد، از تئاتر و نمایش‌نامه‌نویسی تا پژوهش سرمشق ما باشد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ