«نبویون» حاجقاسم؛ معمای خطی که نشکست
فرماندهٔ داعشیها به نیروهایش میگوید «شما چندین کیلومتر را دو ساعته آمدید، حالا از این صد متر سه ساعت است که نتوانستهاید رد شوید!» و پاسخ شنیده بود «احتمالاً خوردهایم به خط ایرانیها!» بعدتر فهمیدند ایرانیهای بلوچ، همان «نبویون» که حاجقاسم رفیق و فرماندهشان بود، آنطور راهشان را سد کرده بود.
خلاصه خبر
گروه زندگی: شاید کمتر پیش بیاید که یک فرماندهٔ نظامی بشود نمونهای بارز کسی که قلبش را با قلب نیروهایش پیوند میدهد. و «حاجقاسم سلیمانی» اینگونه بود.در عین حال، اقتدارش از دل صداقت، میدانداری و رفاقتی میجوشید که سالها در سختترین لحظهها ساخته شده بود. حاجقاسم پیش از آنکه نیرو جمع کند، دلها را همراه میکرد. به همین خاطر، نامش در ذهن رزمندگان، نه با نسبت فرمانده و نیرو، که با نسبت پدر، برادر و همسنگر معنا میشد.مقبولیت حاجقاسم مرز نمیشناخت؛ نه مرز جغرافیا، نه مرز قومیت و نه مرز مذهب. از کرمان تا سیستان و بلوچستان، از شیعه تا سنی، او را کسی میدانستند که «ایران» را نه در شعار، بلکه در عمل نمایندگی میکند.و همین، سرمایهای شد که سالها بعد، در بزنگاههای بزرگتر، دوباره آنها را به میدان بیاورد. وقتی داعش قد کشید، همان اعتماد قدیمی، همان رفاقتهای کهنه و همان باور مشترک به دفاع از وطن و حرمت اهلبیت (ع)، بار دیگر ایران را گرد نام او جمع کرد.
دور از جنگ، حاضر در جبهه
ماجرا را از دفاع مقدس پی میگیریم. از زمانی که تیپ ۴۱ ثارالله از نیروهای داوطلب کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان به فرماندهی حاجقاسم سلیمانی تشکیل شد و اعزام و حضور رزمندگان بلوچ در دفاع مقدس را سرعت و تسهیل بخشید.همانهایی که با هم عهد بسته بودند «تا سرنوشت جنگ را مشخص نکردهایم، برنگردیم.» تیپی که ۱۲ هزار رزمنده و حدود هزار شهید بلوچ داشت و پیامش وحدت و تعهد بود.
اهلسنتی که مدافع حرم شدند
همان سابقهٔ همرزمی و رفاقت بلوچها با حاجقاسم از دوران دفاع مقدس، وقتی داعش قد علم کرد، مثل سیمرغ سر از خاکستر محرومیت و مظلومیت بیرون آورد.صفهای طویل مشتاقان مدافع حرم در دیار رستم، البته عشق به اهلبیت (ع) و ایران را هم فریاد میزد. یکی از بلوچهای این تیپ میگوید «مردم این منطقه مدافع مرز هستند. ما مرزداران ایرانیم.»ارتباط عمیق و رفاقتآمیز اهلسنت سیستان و بلوچستان با حاجقاسم، نتیجهاش شد ثبتنام ۱۲۰۰ بلوچ اهلسنت که برای دفاع از حرم ثبتنام کردند و شدند «مدافع حرم». و سرانجام با پیگیریها و حمایتهای حاجقاسم یک تیپ از آنها تشکیل شد.
یگانی نظامی که نماد وحدت شیعه و سنی شد
این اولین یگانی بود که اهلتسنن و اهلتشیع برای دفاع از ایران و حرم، با هم تشکیل میدادند و باعث و بانی تمام اینها، حاجقاسم بود. حاجقاسمی که در دفاع مقدس، فرماندهٔ بعضیهایشان بود و از همان موقع دلشان را برده بود. پیرمرد بلوچ دیگری میگوید این که پسرم رفت شهید شد کفایت نمیکند، پدرم رفت شهید شد کفایت نمیکند، «باید طوری رفت که به پیروزی رسید.»سرانجام روز اعزام فرا رسید. حتی آنهایی که اسمشان اعلام نشده بود هم برای اعزام آمده بودند. همان جا کار بین اعزامیها و بقیهٔ ثبتنامیها به زد و خورد کشید؛ «چرا من جا بمانم از جریان دفاع از وطن و حرم اهلبیت پیامبرم؟»همین عشق و وطندوستی بلوچجماعت باعث شد یکی از داوطلبان که در اتوبوس اعزامیها صندلی پیدا نکرده بود، تمام ۲۸ ساعت راه تا تهران را کف اتوبوس بگذراند تا بتواند خودش را به سوریه برساند.
«نبویون»؛ مدافعان حرم از قوم دلیر بلوچ
هرچند فاطمیون، حیدریون و زینبیون هم نامشان از خاندان حضرت محمد (ص) جدا نیست، اما اسم تیپ بلوچهای مدافع حرم شد «نبویون» که بشود منشأ وحدت سربازانش؛ که متشکل از شیعه و سنی بودند.گروه عاشقان نبویون که به دمشق رسیدند، اولین برنامهای که برایشان تدارک دیده بودند، زیارت بود. نمیشد زیارت را موکول کرد به بعد از نبرد. شاید عدهایشان را از همان میدان جهاد میخریدند و آرزوی زیارت حرم بیبی زینب (س) و حضرت رقیه (س) به دلشان میماند.حرم عمهٔ سادات جایی بود که بلوچهای اهلسنت به زانو روی زمین افتادند از گریه. هیچکس از آنها نمیپرسید «شما چرا گریه میکنید؟» همه میدانستند آنها هم عاشق اهلبیت پیامبر (ص) هستند. آنجا بود که برادران شیعهشان دستشان را میگرفتند و بلندشان میکردند.
سربازان حاجقاسم از چیزی نمیترسند
در سوریه روزی مشغول آموزش و تمرین بودند که خبر رسید خط به هم ریخته است. چند نفر از نیروهای فاطمیون در خط گرفتار محاصره شده بودند. بنا شد عدهای بروند برای کمک. نبویون عازم شدند. اول زانو بستند که در فرهنگ بومیشان نشانهٔ این بود که «ما تا آخر هستیم.» ویژگی خاصشان هم این بود که بلوچها نشان داده بودند تیرهایشان را بیهوده شلیک نمیکنند.داعش آتشی روی سرشان میریخت که کهنهسربازان دفاع مقدس حتی در کارزار جزیرهٔ مجنون چنین آتشی را ندیده بودند. اما یلهای بلوچ محکم ایستاده بودند و مقابله میکردند. در خط پیچید که «عدهای آمدهاند که از هیچ چیز نمیترسند».
اینجا خط ایرانیهای بلوچ است
در جریان شنود شنیده شد که فرماندهٔ داعشیها میگوید «شما چندین کیلومتر را دو ساعته آمدید، حالا از این صد متر سه ساعت است که نتوانستهاید رد شوید!» و پاسخ شنیده بود که «احتمالاً خوردهایم به خط ایرانیها!» و بعدتر فهمیدند ایرانیهای بلوچ، همان «نبویون» که حاجقاسم رفیق و فرماندهشان بود، آنطور راهشان را سد کرده بود.درگیری آنقدر نزدیک شده بود که نیروهای دو طرف سر هم داد میزدند! شیطان داعشیها را بیمهابا پیش میبرد و میرساند به جایی که بلوچهای دیار رستم مثل یک سد فولادین جلویشان ایستاده بودند. آنقدر مقاومت کردند که لشکر شیطانی داعش از پا افتاد و عقب نشست.از همان اول درگیری در غروب، حاجقاسم مثل پدری که فرزندانش را به میدان نبرد فرستاده باشد، پای بیسیم بود تا صبح که آتش داعش سبکتر شد.
فرمانده این خط «شهید» سلیمانی است
حاجقاسم نقطهٔ تلاقی دلهایی است که از جغرافیا، مذهب و قومیت عبور کردهاند و به یک باور مشترک رسیدهاند. و «نبویون» نشانهای بود از اینکه «ایران» میتواند همه را دور هم جمع کند. شیعه و سنی کنار هم ایستادند، چون اعتقاد داشتند دفاع از وطن و حرمت اهلبیت (ع) شیعه و سنی نمیشناسد.وحدت و باور مشترک، سرمایهای بود که حاجقاسم از سالها پیش برای امروز ما اندوخته بود. وقتی بلوچِ اهلسنت زانو میزند پای حرم اهلبیت پیامبر (ص)، و شیعه دستش را میگیرد؛ همان جایی که دشمن میفهمد به «خط ایرانیها» خورده است.و آن خط با فرماندهی «شهید سلیمانی» هنوز پابرجاست؛ خطی که از دل مردم میگذرد و به نام ایران ختم میشود...#تیپ_نبویون_بلوچ#شهدای_مدافعان_حرم#حاج_قاسم_سلیمانی#مدافع_حرم_سنی#شهدای_اهل_سنتاخبار مشابه را از صفحهٔ زندگی خبرگزاری فارس دنبال کنید.
08:54 - 10 دی 1404
نظرات کاربران







