چیستی دولت در اقتصاد

اگر یک جزیره را به تماشا بنشینیم که گروهی در آن زندگی می‌کنند و سرزمین خود را با مرزهایی از یکدیگر جدا کرده‌اند؛ می‌توان دید که برخی از زمین‌های کشاورزی از آنِ یکی و برخی زمین‌ها از آنِ گروهی‌ است و برخی از زمین‌ها، آب‌ها و کوه‌های جزیره -که جدا کردن آنها در دسترس نبوده- از آنِ همه جزیره‌نشینان است. زندگی جزیره‌نشینان برای پاسداری از زمین‌ها و دستاوردهای خود برابر یکدیگر و بیگانگان ناگزیر از ساخت گرفتن نیرویی بوده که چونان دژ آزادی برای ایشان باشد. همان آزادی‌هایی که با گوهر خِرد به آن دست یازیده بودند. از این رو نهاد دولت رفته‌رفته دورتادور جزیره را با دیوارهای بلند نگهبان شده‌ است.

اکنون پرسش این است که این دولت مرزبان آیا می‌تواند در قلمرو کشاورز، به کاشتن درخت بپردازد؟ یا برای خود در این جزیره قلمرو کاشت ویژه دست و پا کند و رویاروی کشاورزان بایستد؟ آیا می‌تواند گندم کشاورز را با دستور ارزش‌گذاری کند؟ آیا می‌تواند درآمد کشاورز را آنجا و به کسانی که خود می‌خواهد بفرستد؟ یا می‌تواند درآمد آنها را خود بستاند و باز بپراکند؟

آیا می‌تواند آیین بازی‌ها و بازارها را دستکاری کند؟ پیامد بازی‌ها را چه؟ اگر در پایان بازی‌ها، برابری در دستاوردها به‌دست نیامد، باید دستاوردها را برابر کند؟ اگر گندم با جو و ذرت جابه‌جا شود چه؟ به دیگر سخن اگر سرشت کالا‌ها دگرگون شود، پروانه دستکاری از راه می‌رسد؟ آیا می‌تواند برای دادوستد گندم و جو ابزار پولی ویژه بسازد و ارزش و قیمت پول‌ها را دستوری کند؟ در قلمرویی که از آن گروه هست چه؟ چون زمین از آنِ یکی نیست، دستکاری آن پهنه روا می‌شود؟ اگر پهنه از آنِ همگان باشد چه؟ چون نمی‌توانیم مرزها را در آن جدا کنیم، اینجا پهنه دولت می‌شود؟

- اگر پاسخ آری باشد، سرشت حقوقی دولت «سرپرست» می‌شود و اگر دانا و نیکوکار باشد، خواسته او با زور هم روا خواهد بود. چراکه در این چارچوب، دولت کالبدِ خواسته همگان است. دولت تنی است برای جانِ اراده و خواسته همه جزیره‌نشینان. این جان، سرپرست تکه‌های تن است. بنابراین می‌تواند بر سراسر جزیره چیره باشد و خواسته خود را با زور بر زمین و جزیره‌نشینان بنشاند. در این چارچوب خوش‌تر آن است که دولت پی بهروزی، رفاه، آموزش همگانی، بهداشت همگانی، پوشش بیم‌های شهروندان، راه‌اندازی کار و مهار فراز و فرودهای اقتصاد باشد و همواره چونان پدری مهربان، چوپانی توانا و پزشکی زبردست بر سر بیماران جزیره بیاید.

- اگر سرشت حقوقی دولت «نمایندگی» باشد، تا جایی که نمایندگی دارد می‌تواند در این جزیره کار کند. اگر نمایندگی‌اش تنها در پاسداری از مرزها و آزادی‌ها باشد، دولت در اقتصاد جایی ندارد و به آن دولت نگهبانِ شب می‌گویند. خویش‌کاری‌اش پاسداری از برابری در برخورداری از حق‌ها و آزادی‌ها برای تک‌تک جزیره‌نشینان است و نه برابری در دستاورد بازی‌ها! بنابراین دولت پیِ خیرهای اساسی است؛ اما خیر اساسی همان حق‌های اساسی است که بایست پاسداری شوند.

- اگر نمایندگی‌اش در پهنه‌ای باشد که از آنِ همگان بود و جداکردن مرزهای آن شدنی نبود، آن‌گاه دولت می‌تواند سراغ «سیاستگذاری» در این قلمرو برود و بکارد، برداشت کند، بفروشند، کارگر بگیرد، درآمدها را باز بپراکند و به نمایندگی، آیین بازی در این زمین‌ها را هم بنویسد. در این چارچوب هربار می‌توان به کارگزاری در این پهنه نمایندگی داد و بر پایه دستاوردهایش دوباره او را برگزید یا او را برکنار کرد و این‌گونه از اقتصادِ سیاست و نظریات انتخاب عمومی پرده برداشت. اینجا می‌توان پرسید اگر سیاست اقتصادی در این پهنه روا باشد، آیا کارآ هم هست؟ نمی‌توان جایگزینی کارآتر داشت؟

- اگر بر این باور باشیم که پاسداری از حق‌ها و آزادی‌ها خویش‌کاری ویژه دولت نیست و سبدی از نهادها می‌توانند چنین کنند و آن دژ هم پهنه یکه‌تازی دولت نیست؛ از دولت نگهبان شب هم گذشته‌ایم و سر بر آستان «بی‌دولتی» نهاده‌ایم.

بی‌آنکه از گزینه‌ای که با آن همدل هستیم سخن بگوییم، باید آگاه باشیم که پاشنه‌آشیل همه این دیدگاه‌ها، لغزش از سنجه «حق» و فروغلتیدن به روانیدنِ دستکاریِ جزیره به میانجی دولت با سنجه «کارآیی» است.

*  پژوهشگر اقتصاد و حقوق

این مطلب برایم مفید است 0 نفر این مطلب را پسندیده اند