منوچهر دینپرست - روزنامه اطلاعات: من با هر اقدامی که منجر به ترویج کتابخوانی و افزایش فروش کتاب شود، موافقم. تبلیغ، اگر درست طراحی و بهدرستی هدفگذاری شود، میتواند توجه عمومی را به کتاب جلب کند. اما واقعیت این است که تبلیغ بهتنهایی قادر نیست معضل بیمیلی جامعه نسبت به مطالعه را حل کند. کتاب، برخلاف کالاهای مصرفی، تابع قواعد بازار صرف نیست. فروش بیشتر آن در گرو تبلیغ بیشتر نیست، بلکه به فرهنگ، تربیت و نوع نگاه جامعه به دانستن و اندیشیدن وابسته است.
در ایران، کتابنخوانی پدیدهای پیچیده و چندوجهی است. دلایل آن را نمیتوان در یک عامل خلاصه کرد. مجموعهای از شرایط فرهنگی، اقتصادی و ساختاری دستبهدست هم دادهاند تا کتاب از زندگی روزمره ما فاصله بگیرد. نخستین مانع، اقتصاد است. قیمت کتاب در سالهای اخیر بهشدت افزایش یافته و برای بسیاری از خانوادهها دیگر در اولویت نیست. در سبد هزینههای زندگی، کتاب جایی در کنار نیازهای ضروری ندارد. کتابخانههای عمومی نیز بهاندازه کافی در دسترس نیستند یا محیطی جذاب و پویا برای مخاطبان جوان ندارند. از سوی دیگر، فضای مجازی، شبکههای اجتماعی، ویدیوها و پادکستها بخش بزرگی از زمان و تمرکز مردم را اشغال کردهاند. مطالعه به تمرکز و سکوت نیاز دارد؛ امری که در زندگی پرشتاب و آشفته امروز بهسختی یافت میشود.
اما مسأله فقط اقتصاد و تکنولوژی نیست. ما از اساس، «کتابخوان تربیت نشدهایم». نظام آموزشی ما از کودکی ذهن را بهجای فهمیدن، به حفظ کردن عادت دادهاست. کتاب در مدرسه، ابزاری برای نمره گرفتن است؛ نه برای کشف و لذت بردن از معنا. در چنین سیستمی، خواندن به وظیفهای اجباری تبدیل میشود، نه تجربهای اختیاری. کودکی که بارها از سوی معلم یا والدین شنیدهاست «کتابت را بخوان تا نمره بگیری»، بهمرور یاد میگیرد که مطالعه فقط برای عبور از امتحان است، نه برای رشد ذهن و روح. مدرسه ایرانی ذهن را به تکرار و پاسخهای از پیش تعیینشده خو میدهد، نه به تخیل، پرسشگری و تأمل؛ همان چیزهایی که جوهر کتابخوانیاند.
خانواده نیز در این روند بیتقصیر نیست. در بسیاری از خانهها، تلویزیون همیشه روشن است و تلفن همراه در دست والدین میچرخد، اما کتاب جایی در زندگی روزمره ندارد. کودکی که هرگز پدر و مادرش را در حال مطالعه نمیبیند، باور نمیکند خواندن بخشی از زندگی است. خانوادهای که فقط در روزهای نمایشگاه کتاب به خرید چند جلد کتاب بسنده میکند، نمیتواند انتظار داشته باشد که فرزندش به مطالعه عادت کند. کتاب باید در خانه نفس بکشد؛ روی میز باشد، در دستها ورق بخورد و در گفتوگوهای روزمره حضور داشته باشد.
رسانهها نیز در این میان نقشی کمرنگ ایفا کردهاند. در تلویزیون، کتاب و کتابخوانی یا حضوری ندارند یا اگر دارند، در قالبی خشک و رسمیاند. برنامههای فرهنگی اغلب برای مخاطب خاص ساخته میشوند و تصویر مطالعه هنوز جدی، نخبهگرایانه و حتی خستهکننده است. در حالی که در بسیاری از کشورها، نویسندگان، هنرمندان و حتی ورزشکاران درباره کتابهایی که خواندهاند سخن میگویند و گفتوگو درباره کتاب بخشی از فرهنگ عمومی است. رسانه میتواند با بازنمایی مثبت و جذاب از مطالعه، خواندن را به تجربهای انسانی و روزمره بدل کند، نه عملی تشریفاتی.
در کنار همه این عوامل، ذهن ایرانی درگیر نوعی «فایدهگرایی افراطی» شدهاست. هر کاری باید سودی فوری و ملموس داشته باشد: مالی، شغلی یا تحصیلی. وقتی از کسی میپرسیم چرا کتاب نمیخوانی؟ پاسخ میدهد: «وقت ندارم» یا «به چه دردم میخورد؟». این نگاه سودمحور باعث شده کتابخوانی که به ظاهر «ثمر فوری» ندارد، امری بیفایده تلقی شود. در حالی که کتابخوانی نه ابزار، بلکه تجربهای است که ذهن را میپرورد و جهان درونی انسان را وسعت میبخشد.
اما شاید ریشه اصلی ماجرا در غیبت «لذت» باشد. در نظام آموزشی و فرهنگی ما، کتاب با وظیفه گره خورده، نه با شادی و لذت. کودکان ما یاد نگرفتهاند که خواندن میتواند مثل بازی، سفر یا رؤیا شیرین باشد. در نظامهای آموزشی موفق، کتاب از سالهای نخست، همراه کودک میشود؛ به شکل داستان، تصویر و کشف. کودک یاد میگیرد که خواندن یعنی تجربه، ماجراجویی و خیالپردازی، نه فقط تکلیف و نمره.
در حقیقت، ما کتابنخوان نیستیم؛ ما «کتابگریز» شدهایم. چون هیچکس به ما نیاموخت که خواندن یعنی زیستن در جهانهای تازه، گفتوگو با ذهنهای دور، و تجربه آزادی بیمرز اندیشه. تا زمانی که کتاب در ذهن و عادت ما بهعنوان «وظیفه» تعریف شود، نمیتواند به «لذت» بدل شود. اگر بخواهیم سرانه مطالعه افزایش یابد، باید از پایهها شروع کنیم: از مدرسه، از خانواده، از رسانه و از نگاه خودمان به دانستن.
کتابخوانی، شکل دیگری از زیستن است، زیستنی کند، عمیق، آرام و انسانی. جامعهای که کتاب را در زندگی روزمرهاش جا دهد، نهفقط باسوادتر، که آرامتر، دقیقتر و مهربانتر میشود. شاید وقت آن رسیده است که دوباره از خود بپرسیم: کتاب در زندگی ما کجاست؟










