شاعرانه‌ترین رمان وولف

ویرجینیا وولف در سال‌های حیاتش 9 رمان برجسته نوشت که به اعتقاد منتقدان دو یا سه اثر او را می‌توان در میان شاهکارهای ادبیات قرن بیستم جای داد و بی‌شک یکی از آنها رمان «موج‌ها» است. مهدی غبرایی چند سال پیش «موج‌ها» را به فارسی برگردانده بود و به‌تازگی چاپ جدیدی از رمان در نشر افق منتشر شده است.

خلاصه خبر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: ویرجینیا وولف در سال‌های حیاتش 9 رمان برجسته نوشت که به اعتقاد منتقدان دو یا سه اثر او را می‌توان در میان شاهکارهای ادبیات قرن بیستم جای داد و بی‌شک یکی از آنها رمان «موج‌ها» است. مهدی غبرایی چند سال پیش «موج‌ها» را به فارسی برگردانده بود و به‌تازگی چاپ جدیدی از رمان در نشر افق منتشر شده است.

«موج‌ها» در مرحله‌ای بسیار سیاسی از زندگی وولف در ذهن او پرورانده و نوشته شد؛ یعنی زمانی که او در جمع‌های خصوصی و عمومی درباره موضوعاتی مانند طبقه و جنسیت صحبت می‌کرد. وولف در این رمان با فرورفتن در «دنیایی که در اعماق هستی ناآگاه ما نهفته» و تداوم‌بخشیدن به یکدستی حالت رؤیا می‌کوشد از محدوده‌های رئالیسم اجتماعی بگذرد؛ زیرا به گمانش این محدوده‌ها به شکل سانسور عمل می‌کنند. او زبان و ریتمی را پی ریخت که قراردادی‌بودن افراطی جنس دیگر کمتر سد راه آن شود. اما این زبانی نیست که «جنس دیگر» را کنار بگذارد: شش راوی رمان، سه مردن و سه زن، غالبا از یکدیگر جدا، اما همچنین غالبا درباره جنسیت با هم یگانه‌اند. در تجارب حسی با یکدیگر سهیم‌اند، هرچند بعدا از لحاظ اجتماعی از هم جدا هستند. در این رمان شش نفر از زمان خردسالی تا بزرگسالی خود را مثل بازگو‌کردن لحظاتی گذرا می‌سرایند. برنارد، سوزان، نویل، جینی، لوئیس و رودا شش راوی این کتاب‌ هستند که با واکاوی و تک‌گویی‌های پیوسته، به نوعی درون خود را جست‌وجو می‌کنند. این جست‌وجو شکل‌های متفاوتی به خود می‌گیرد و دوردست‌ترین رؤیاها را 

بیدار می‌کند.

وولف نگاه پیچیده‌ای به انسان‌ها و روابط دارد. او جهانی ناپایدار ترسیم می‌کند که در بیشتر آنها یادآوری و مرور گذشته به آن فرمی متفاوت می‌بخشد. گذشته‌ای که مانند موج‌های اقیانوس آرام، تند و اثرگذار است. او در 25 ژانویه 1882 در انگلستان به دنیا آمد و در سال‌های عمرش علاوه بر رمان، داستان کوتاه، مقاله و نقد هم نوشته است.

خود وولف رمان «موج‌ها» را شاعرانه‌ترین نوشته‌ خود می‌دانست.‌ او انگار برای هر برداشتی از واقعیت یک تصویر خیال‌انگیز می‌سازد. رمان موج‌ها را مهدی غبرایی به فارسی برگردانده است. در ترجمه او حضور این ظرافت در لحظه‌ها، ملموس است. در بخشی از این رمان با ترجمه غبرایی می‌خوانیم: «حالا چیزی از من جدا می‌شود؛ چیزی از من به دیدار شخصیت مبهمی می‌رود که دارد می‌آید و پیش از دیدنش به من اطمینان می‌دهد که او را می‌شناسم. چه عجیب است که آدم با اضافه‌شدن یک دوست، حتی از دور، تغییر می‌کند. وقتی دوستی به ما سر می‌زند، چه کار مفیدی می‌کند. با این حال چه دردناک است در یاد ماندن، تسکین‌یافتن، خویشتن خویش را آلوده‌کردن، قاطی‌شدن و بخشی از دیگری شدن. همچنان که نزدیک می‌شود، من از خود به در می‌شوم، نویل می‌شوم درآمیخته با کی؟ یا برنارد؟ بله، برنارد است و با هم اوست که سؤالی مطرح می‌کنم. من کی‌ام؟ برنارد گفت: دیدن بیدهای مجنون در کنار هم عجیب است. من بایرون بودم و درخت درختِ بایرون بود: گیسوافشان و زار و نالان. حالا که با هم به درخت نگاه می‌کنیم، مثل اینکه موهایش را شانه کرده‌اند، هر شاخه‌ای مشخص است؛ و زیر فشار وضوح تو می‌گویم چه احساسی دارم».

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ