عکس ممنوعه‌ای که دیدار امام علی(ع) را نصیب علامه جعفری کرد!

«به عشق امیرالمومنین(ع)، عکس را به گوشه‌ای پرت کردم و به حجره‌ام رفتم. همان‌طور که گوشه حجره نشسته ‌بودم، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل آمد. ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفتند: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی ‌بن ‌ابیطالب(ع) هستم»... شاگرد خاص علامه محمدتقی جعفری، روایت بی‌واسطه‌ای از دیدار ایشان با امام علی(ع) دارد.

خلاصه خبر

عکس ممنوعه‌ای که دیدار امام علی(ع) را نصیب علامه جعفری کرد!

«به عشق امیرالمومنین(ع)، عکس را به گوشه‌ای پرت کردم و به حجره‌ام رفتم. همان‌طور که گوشه حجره نشسته ‌بودم، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل آمد. ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفتند: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی ‌بن ‌ابیطالب(ع) هستم»... شاگرد خاص علامه محمدتقی جعفری، روایت بی‌واسطه‌ای از دیدار ایشان با امام علی(ع) دارد.
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ وقتی در آبان ماه ۱۳۷۷ چشم‌هایش را بر این دنیا بست، به حساب سال و ماه، ۷۵ سال داشت اما به حساب توشه‌ای که برای خودش برداشته و یادگارهایی که برای علاقه‌مندان علم و معرفت به جا گذاشته بود، یک انسان چند صد و بلکه چند هزار ساله بود. میراث مرحوم علامه «محمدتقی جعفری»، مفسر نهج‌البلاغه، فقیه، فیلسوف و عارف معاصر ایران که تا آخرین روزهای حیاتش و حتی روی تخت بیمارستان هم از مطالعه و تحقیق و نگارش دست نکشید، بیش از ۸۰ کتاب است که در آن میان، شرح و تفسیر کتاب شریف نهج‌البلاغه و شرح مثنوی معنوی، درخشش دیگری دارد.بیست و هفتمین سالگرد درگذشت علامه جعفری، بهانه خوبی است برای آشنایی بیشتر با ایشان. اگر مشتاقید از شخصیت و خدمات این عالم بزرگ بیشتر بدانید، با ما در مرور خاطرات دکتر «زهره محمدعلی»، یکی از شاگردان قدیمی استاد همراه باشید.
تا گل ‌و لای را کنار نزنید، چشمه درونتان نمی‌جوشد«"ما می‌خوایم آدم بشیم. چه کار باید بکنیم؟" این اولین سؤالی بود که از علامه پرسیدم. شاید فکر کنید این هم یکی از آن سؤال‌های کلیشه‌ای در جلسات اینچنینی بود. اما واقعیت این است که آن روزها در اوایل پیروزی انقلاب،‌ ما نوجوانان و جوانان، در اوج آرمان‌گرایی بودیم و اجازه نمی‌دادیم یک لحظه وقتمان به بطالت بگذرد. مدام از این کلاس به آن کلاس و از این جلسه به آن جلسه می‌رفتیم. آن صبح جمعه 4 دهه قبل هم، من واقعا از علامه جعفری، یک نقشه راه می‌خواستم.منتظر بودم استاد بگویند: خانم! شما باید یک چلّه ذکر بگیرید، نماز امام زمان(عج) و نماز شبتان ترک نشود، 40 روز هم روزه بگیرید و... اما علامه نگاه عمیقی به من کردند و گفتند: سیر و حرکت، باید تدریجی باشد. باید آرام‌آرام مراتب را طی کنید تا به رشد برسید. یادتان باشد در درون شما یک چشمه‌ای وجود دارد. شما باید گل‌ولای را کنار بزنید تا آب این چشمه درونتان، جوشان شود. پس مراقب باشید درونتان را نخراشید!»
بچه‌ها! مراقب باشید مَرکب روحتان را خسته نکنیددختر پرشور و جست‌و‌جوگری که از آذر ماه سال 59 یعنی دقیقا از 17 سالگی زانو زدن در محضر درس علامه محمدتقی جعفری را شروع کرد و تا 18 سال بعد، از آن فرصت مغتنم شاگردی بهره برد، با نَفَس گرم آن فقیه و فیلسوف بزرگ، کم‌کم آداب تربیت نفس و به قول خودش، راه و رسم آدم شدن را یاد گرفت. دکتر «زهره محمدعلی» دوباره برمی‌گردد به آن جمعه آذرماهی و می‌گوید: «می‌دانید ماجرا چه بود؟ استاد احساس می‌کردند ما جوانان پرشور نسل انقلاب، با سرعت زیادی داریم در این مسیر حرکت می‌کنیم و ممکن است وسط راه به‌اصطلاح کم بیاوریم.به همین خاطر، آن روز وقتی پرسیدیم: خب، چه کار کنیم چشمه درونمان جوشان شود؟ اصلاً برای ما نسخه‌ای نپیچیدند. فقط گفتند: بچه‌ها! جسم شما، مرکَب شماست، مرکب روح شماست. این جسم باید تا آخرین لحظه حیات با شما همراه باشد. پس، خسته‌اش نکنید. بهتر است از کارهای ساده شروع کنید؛ مثلا برای هیچ کس بد نخواهید، دروغ نگویید، حق کسی را ضایع نکنید و... با همین کارهای ساده، گل‌ولای درونتان از بین رفته و آن چشمه از درونتان می‌جوشد...*(علامه محمدتقی جعفری در حال باغبانی در حیاط منزل شخصی - دهه 60)
حرف‌های علامه، با ذهنیت ما خیلی فاصله داشت. در آن جلسه، همه آنچه برای خودمان بافته ‌بودیم، با گفته های استاد خراب شد. اما این، شروع یک تمرین جدی برای ما بود. از آن روز، تا می‌خواستیم از موضوعی حرف بزنیم که درباره یک فرد غایب بود، یاد سفارش استاد می‌افتادیم و برای اینکه مرتکب غیبت و تضییع حق دیگری نشویم، حرفمان را می‌خوردیم. به همین ترتیب، تلاش کردیم مراقب جزئیات رفتار و گفتارمان باشیم.»*(علامه محمدتقی جعفری در کتابخانه منزل شخصی- دهه 70)
طلبه‌ای که با گرسنگی، متخصص مکاتب غربی شد!از شاگرد قدیمی علامه جعفری بپرسید، می‌گوید او یک پیرو واقعی و مدل کوچکی از شخصیت عظیم امیرالمؤمنین(ع) در دوران معاصر بود؛ عالمی که در طول زندگی‌اش به صورت عملی اثبات کرد الگوپذیری از ویژگی‌های مولا، امکان‌پذیر است: «ساده‌زیستی و زهد استاد، مهم‌ترین مشخصه او در تبعیت از امام علی(ع) بود. کافی است به کتابخانه و موسسه نشر آثار علامه در بزرگراه آیت‌الله کاشانی سر بزنید تا با دیدن سادگی آن فضا، با من هم‌عقیده شوید. همان موقع که اینجا خانه و محل زندگی استاد بود هم به همین شکل و در نهایت سادگی بود. تازه، علامه، این خانه را هم با شراکت یک فرد دیگر خریده بودند چون به‌تنهایی توانایی مالی برای این کار نداشتند.*(علامه جعفری در ایام تحصیلات نجف اوایل دهه 1320 خورشیدی)
این زندگی زاهدانه، انتخاب علامه جعفری در مسیر خدمت به اسلام و جامعه اسلامی بود. استاد بعد از اینکه در 23 سالگی به درجه اجتهاد رسیدند، با توجه ‌به نیاز روز،‌ تصمیم گرفتند روی مکاتب غربی مطالعه کنند تا بتوانند با تحلیل آن مکاتب که در دهه 40 در ایران هم طرفدار پیدا کرده ‌بود،‌ اطلاعات درستی دراختیار جوانان جامعه قرار دهند. و در این مسیر، واقعا از رفاه و آسایش خودشان گذشتند.
استاد تعریف می‌کردند: در زمان طلبگی، به لحاظ مالی در مضیقه بودم. اوقاتی بود که سر دوراهی قرار می‌گرفتم؛‌ اینکه آن پول محدود را صرف خرید غذا برای رفع گرسنگی کنم یا یکی از کتاب‌های مربوط به مکاتب غربی را با آن بخرم. و من، خرید کتاب را انتخاب می‌کردم... استاد با همین مجاهدت‌ها بر مکاتب غربی شناخت و تسلط پیدا کردند و به نقد آن پرداختند و حتی با بزرگ‌ترین اندیشمندان غربی مثل برتراند راسل به مکاتبه پرداختند.*(زنده‌یاد علامه محمدتقی جعفری در حال سخنرانی - دهه 50)
سال‌ها بعد و زمانی که ایشان در حکمت و فقه و فلسفه به جایگاه رفیعی رسیده بودند، باز هم این فداکاری به شیوه‌های دیگر ادامه داشت. مثلا با اینکه تنها منبع درآمد استاد برای تأمین معاش خانواده‌شان، فروش کتاب‌هایی بود که به رشته تحریر درمی‌آوردند، وقتی می‌دیدند یک دانشجو یا طلبه واقعاً به کتابی علاقه‌مند است،‌ آن کتاب را به او اهدا می‌کردند.»*(علامه جعفری در حال سخنرانی در یکی از کنگره‌های داخلی - دهه 70)
زیر قولش نزد؛ حتی روز تشییع دخترش«استاد وقتی قولی می‌دادند، نسبت به آن متعهد بودند. یکی از سفارش‌هایشان به ما هم، همین خوش‌قولی و وفای به عهد بود. می‌گفتند: وقتی نسبت به کاری یا مسئله‌ای متعهد می‌شوید – حتی به یک نامسلمان یا کافر -، خودتان را ملزم به اجرای آن بدانید.»دکتر محمدعلی وقتی می‌خواهد نشان دهد استادش به سیاق شیعیان و مریدان واقعی امیرالمومنین(ع)، در وفای به عهد هم به کمال رسیده بود، گریزی می‌زند به یکی از غم‌انگیزترین روزهای زندگی علامه جعفری و می‌گوید: «استاد در یکی از روزهای پاییز سال 1371 دختر عزیزشان را به دلیل بیماری سرطان از دست دادند و عزادار شدند. آن روز‌ اقوام و آشنایان برای مراسم تشییع در خانه ایشان جمع شدند. مدتی که به انتظار گذشت،‌ علامه از افرادی که پیگیر کارها بودند، پرسیدند: آیا پیکر بتول خانم را تا فلان ساعت می‌آورند؟ وقتی آنها جواب منفی دادند و گفتند روند کار بیشتر طول می‌کشد،‌ استاد از جا بلند شدند و گفتند: من قبلاً برای این ساعت، به یکی از دانشگاه‌ها برای سخنرانی قول داده‌ام. تا شما آماده شوید و باقی اقوام هم برسند، من به دانشگاه می‌روم و برمی‌گردم... استاد در میان تعجب مهمانان، مجلس وداع دخترشان را ترک کردند و برای سخنرانی به دانشگاه رفتند. در آنجا هم اصلاً این موضوع را مطرح نکردند.»
ماجرای آزمون بزرگ علامه با یک عکس ممنوعه!انگار با این مقدمه، فضا برای روایت نقطه عطف زندگی علامه محمدتقی جعفری فراهم شده باشد، زهره محمدعلی مکثی می‌کند، دستم را می‌گیرد و می‌برد به روزی که علامه، بی‌واسطه برایش از آن اتفاق بزرگ و سرنوشت‌ساز گفت: «استاد تعریف می‌کردند: ما در نجف اشرف در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها طلبه‌های ایرانی، دور از وطن، زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار(ع) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک مجلس مولودی یا روضه کوچک برگزار می‌کردیم. در شب‌های ولادت، در خلال گپ و گفت‌هایمان، شوخی هم می‌کردیم.*(علامه جعفری در اواخر دهه 20 خورشیدی در نجف اشرف)
آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین(ع) – به گمانم امام محمدباقر(ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سؤال مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌ باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمومنین علی‌بن‌ابیطالب(ع) دیدار داشته ‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟عکس، متعلق به مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا بود که زیباترین زن آن روزگار هم محسوب می‌شد. نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمومنین(ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب...
مگر می‌شود در همین دنیا امیرالمومنین(ع) را زیارت کرد؟!«در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمومنین(ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم...آنقدر منقلب شده بودم که بلند شدم و به حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده ‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل آمد. ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفتند: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی ‌بن ‌ابیطالب(ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا(ع) نقل شده ‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین(چاق)، پیشانی بلند و...»
من، این‌ها را قبلاً خوانده‌ام...4 دهه، گذشته اما هر بار ذکر این خاطره، برای شاگرد استاد، حکایت قند مکرر است. لبخندی گوشه لب دکتر محمدعلی می‌نشیند و در همان حال اینطور ادامه می‌دهد: «علامه می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده ‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته ‌بود، تا این حد کوتاه بود. دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده ‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. آنجا بود که همه منقلب شدند و به گریه افتادند...آن خاطره‌گویی، یک تکمله قابل تامل هم داشت. استاد بعد از شرح آن اتفاق شیرین و پربرکت، ‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی(ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، احساس می‌کردم این‌ها را قبلاً خوانده‌ام...»
علامه «امینی» از عالم برزخ برای علامه «جعفری» چه پیامی فرستاد؟شرح و تفسیر نهج‌البلاغه، یکی از مهم‌ترین خدمات علامه جعفری به دنیای اسلام و حتی همه جهانیان بود. گرچه علامه از ابتدای طلبگی با یادگار امیرالمومنین مانوس بود، اما سفارش علامه «امینی»، صاحب کتاب «الغدیر» به ایشان در این زمینه، مطالعه و تحقیق تخصصی درباره نهج‌البلاغه را به یک وظیفه قطعی برایش تبدیل کرد. شاگرد قدیمی استاد درباره اتفاقی که منجر به این ماموریت بزرگ برای علامه جعفری شد، اینطور می‌گوید: «روایت مربوط به سفارش علامه امینی به علامه جعفری را هم از خود علامه و هم از آقازاده‌شان شنیدم. ماجرا از این قرار بود که داماد علامه جعفری یک شب علامه امینی را در خواب می‌بیند. علامه امینی می‌گویند: سلام مرا به جعفری برسانید و بگویید دست ما از این دنیا کوتاه است اما شما تا می‌توانید روی نهج‌البلاغه کار کنید...نگاه استاد به آن خواب، نگاه تکلیف‌مدارانه بود. احساس می‌کردند این ماموریتی است که با آن پیام علامه امینی بر عهده ایشان گذاشته شده. خب، ایشان قبل از آن هم در زمینه نهج‌البلاغه مطالعه و پژوهش داشتند. شاهدش اینکه سال 59 که شروع شاگردی من در محضر علامه جعفری بود، 4 جلد از تفسیر نهج‌البلاغه ایشان چاپ شده ‌بود. اما بعد از آن خواب، با این نگاه که این کار به ایشان تکلیف شده، با مداومت بیشتری آن را پی گرفتند و این مأموریت تا روزهای آخر عمرشان همچنان ادامه داشت.»
علامه جعفری با مجاهدتی که تا آخرین روزهای عمرشان در سال 1377 و روی تخت بیمارستان هم ادامه داشت و ماحصل آن 27 جلد کتاب ارزشمند است، موفق شدند تا خطبه 186 نهج‌البلاغه را تفسیر کنند: «علامه با یک رویکرد فلسفی و هستی‌شناسانه به تفسیر نهج‌البلاغه پرداختند. ایشان در این مسیر، چنان موشکافانه وارد هر مبحث می‌شدند که مثلاً شرح و تفسیرشان درباره نامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر، خودش تبدیل به یک کتاب شد و با عنوان «حکمت اصول سیاسی اسلام» به‌ طور مستقل به چاپ رسید.»*(علامه محمدتقی جعفری در جمع عده‌ای از دانش‌آموزان - دهه 70)
دانش‌آموزان را پرسشگر بار بیاورید تا آزاده شوند«علامه جعفری همیشه دغدغه نسل آینده را داشتند. همیشه سفارش نوجوانان و جوانان را می‌کردند و می‌گفتند: دانش‌آموزان را طوری پرورش بدهید که پرسشگر شوند و چیزی را تعبّدی قبول نکنند. خود ما را هم همیشه به پرسشگری توصیه می‌کردند؛ یعنی همان چیزی که بعضی‌ها حتی بعضی مسئولان از آن ناراحت می‌شوند.یکی از نگرانی‌های استاد هم این بود که جوانان جامعه چطور هویت و الگوی زندگی‌شان را پیدا خواهند کرد. ایشان امیرالمومنین(ع) را به‌عنوان الگوی همیشگی برای بشریت مطرح می‌کردند و دغدغه‌شان این بود که تلاش کنیم این الگو را به‌خوبی به جوانان معرفی کنیم.»*(زنده‌یاد علامه جعفری در حال جاری ساختن عقد ازدواج یک زوج در کتابخانه منزل شخصی - دهه 70)
اما در آشفته‌بازار الگوهای جعلی این روزگار، چطور می‌توان این دغدغه استاد را عملی کرد؟ شاگرد خاص استاد، یکی از راه‌های انس با امیرالمومنین(ع) را، آشنایی با کتاب نهج‌البلاغه می‌داند و می‌گوید: «برای اینکه با جریانی که دست جوانان ما را از نهج‌البلاغه دور کرده مقابله کنیم، کافی است کمی زمان‌شناسی و مخاطب‌شناسی بدانیم. علامه جعفری هم وقتی در دهه 40 دیدند جوانان به مکاتب غربی گرایش پیدا کرده‌اند، برای کمک به آنها شروع به مطالعه روی این مکاتب کردند. ما هم نگاه کنیم جوانان امروز چه نوع کتاب‌هایی را می‌پسندند، بیاییم پیام‌های نهج‌البلاغه را با توجه به نیازهای امروز جوانان استخراج کنیم و به زبان امروز خود آن‌ها ارائه کنیم تا باور کنند امیرالمومنین(ع)، از آن‌ها دور نیست.»
بچه‌ها! زود با خدا قهر نکنید«استاد همیشه می‌گفتند: بچه‌ها! حواستان باشد ظواهر شما را درگیر نکند. مراقب باشید بزرگی و کوچکیِ ظاهریِ هیچ‌کس و هیچ قضیه‌ای شما را فریب ندهد؛ اینکه فلانی دکتر و آیت‌الله است اما فلانی یک طلبه ساده و یک فرد معمولی است، روی شما تاثیر نگذارد. یادتان باشد شما در عالم هستی، مکلف هستید آن کار و وظیفه‌ای که به عهده گرفته‌اید را به‌خوبی و باکیفیت انجام دهید. کمی و کوچکیِ کار باعث نشود کم بگذارید.می‌گفتند: یادتان باشد همان‌قدر که کهکشان‌های بزرگ در انجام تکلیف در عالم هستی مؤثر هستند، یک مهره کوچک در پایین‌ترین نقطه عالم هم در این مسیر، مؤثر است.»*(علامه جعفری در حال اقامه نماز جماعت در حاشیه یکی از سفرها - دهه 70)
08:46 - 27 آبان 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ