شبه‌علم و بحران معنا در روزگار بی‌آبی

 در این میانه، نوعی «سرمایه‌داری شناختی» شکل گرفته است؛ نظمی که در آن نه‌فقط کالا و سرمایه، بلکه دانش و آگاهی انسان نیز به منبع تولید ارزش تبدیل می‌شود. شرکت‌ها، رسانه‌ها و حتی برخی سیاستگذاران، داده، نظریه و حتی «توهم دانایی» را به کالا بدل می‌کنند. در چنین بستری، «توضیح ساده اما نادرست»، پرمشتری‌تر از «تحلیل پیچیده اما درست» است. و این همان جایی است که شبه‌علم ریشه می‌دواند.

در بحران آب ایران، این روند به‌خوبی قابل مشاهده است. هرگاه خشکسالی شدت می‌گیرد یا دریاچه‌ای خشک می‌شود، موجی از روایت‌های جایگزین به‌راه می‌افتد: از «دست‌های پنهان خارجی» گرفته تا «مهندسی یونوسفر» و «ابر دزدی و ابرسازی». چنین روایت‌هایی، فارغ از درستی یا نادرستی علمی‌شان، کارکردی روانی دارند: آنها به مردم کمک می‌کنند «معنا و کنترل» را بازگردانند. انسان وقتی در برابر پدیده‌ای عظیم و غیر قابل‌ فهم چون تغییر اقلیم قرار می‌گیرد، برای کاهش اضطراب، به توضیحی پناه می‌برد که حس تسلط و آگاهی بدهد، حتی اگر نادرست باشد. از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده را می‌توان با «نظریه‌ نیاز به انسجام شناختی» لئون فستینگر و مفهوم «کنترل توهمی» الن لَنگِر توضیح داد. انسان نمی‌تواند در جهانی زندگی کند که در آن، اتفاقات بی‌معنا و تصادفی به نظر برسند. بنابراین برای پر کردن شکاف میان «دانش علمی محدود» و «نیاز به معنا»، ذهن به خلق روایت‌هایی دست می‌زند که آرامش موقت می‌آفرینند.

اما این آرامش بهایی سنگین دارد. زمانی که سیاستگذار به جای علم، به روایت‌های غیرقابل‌سنجش دل می‌بندد، تصمیم‌ها از مسیر منطق خارج می‌شوند. در نتیجه، بحران نه‌تنها حل نمی‌شود، بلکه در سطحی عمیق‌تر نهادینه می‌شود: بحران در نظام شناخت، در اعتماد عمومی و در مرجعیت علمی جامعه.

شبه‌علم، چنان‌که بسیاری از جامعه‌شناسان دانش تاکید کرده‌اند، فرزند بی‌اعتمادی است؛ بی‌اعتمادی به دولت، نهاد علم و رسانه. وقتی جامعه احساس کند که «دانش رسمی» به سود گروهی خاص مصادره شده است، به «دانش بومی مغفول» یا روایت‌های حاشیه‌ای پناه می‌برد. این بازگشت به دانش محلی اگر آگاهانه و انتقادی باشد، می‌تواند مفید و مکمل علم مدرن شود؛ اما اگر از مسیر خشم و بدگمانی برآید، می‌تواند به نفی علم و عقلانیت بینجامد.

مفهوم دیگری که در این میان اهمیت دارد، «بازتعریف مرزهای پاکی و آلودگی» است؛ اصطلاحی که مردم‌شناس بریتانیایی، ماری داگلاس، در کتاب پاکی و خطر به کار برد. او نشان داد که جوامع در بحران، برای بازیابی نظم از دست‌رفته، به باز ترسیم مرز میان «پاک» و «ناپاک» دست می‌زنند. در بحران آب نیز، گاه چنین مرزبندی‌هایی به‌شکل اخلاقی و نمادین بازتولید می‌شود: گروهی به عنوان «آلوده‌کننده» و گروهی دیگر به عنوان «قربانی پاک» معرفی می‌شوند. این دوگانه‌ها، اگرچه آرامش نمادین می‌آفرینند، ولی مانع از گفت‌وگوی واقعی درباره ریشه‌های ساختاری بحران می‌شوند.

برای رهایی از این چرخه، باید میان دو مفهوم تمایز قائل شد: «دانش بومی» و «شبه‌علم». دانش بومی، ریشه در تجربه‌ زیسته دارد و می‌تواند به درک عمیق‌تری از اقلیم، خاک، یا نظام‌های آبیاری سنتی بینجامد. در مقابل، شبه‌علم نه از تجربه برمی‌خیزد و نه از روش علمی؛ بلکه از نیاز روانی به قطعیت و از خلأ اعتماد اجتماعی تغذیه می‌کند. در سطح جهانی نیز تجربه‌ای مشابه دیده می‌شود. در آمریکا جنبش‌های انکار تغییر اقلیم، در روسیه نظریه‌های دستکاری اقلیمی توسط غرب و در هند روایت‌های عرفانی درباره کنترل باران، همگی از زخمی واحد سرچشمه می‌گیرند: زخمی به نام بحران اعتماد میان علم و جامعه.

بازگرداندن این اعتماد، نیازمند چیزی فراتر از اصلاح فنی سیاست‌هاست. باید در سطح فرهنگی، مشروعیت علم را از نو بازسازی کرد. باید از زبان تخصصی خشک فاصله گرفت و با جامعه، نه از موضع بالا، بلکه هم سطح گفت‌وگو و سخن گفت. باید علم را به عرصه عمومی بازگرداند؛ همان‌گونه که در روزگار روشنگری، علم و اخلاق و زیبایی‌شناسی سه ضلع یک مثلث بودند.

بحران آب در ایران را می‌توان آیینه‌ای دانست که بحران معنا، بحران اعتماد و بحران روش را با هم نشان می‌دهد. چنان‌که برونو لاتور می‌گوید، دوران ما نه «پساحقیقت»، بلکه دوران بازتعریف حقیقت است. در چنین زمانه‌ای، وظیفه‌ اندیشه، نه صرفا مدیریت منابع آب، بلکه بازسازی منابع معنا است؛ آن‌جا که علم، هنر و اخلاق باید بار دیگر در گفت‌وگویی واقعی به هم برسند. شاید نخستین گام در این مسیر، بازگرداندن «کنترل واقعی» به‌جای «توهم کنترل» باشد: کنترل بر سیاست‌های عمومی، بر نظام تصمیم‌سازی و بر روایت‌های مسلط درباره آینده این سرزمین. تنها در این صورت است که بحران آب، از یک مساله زیست‌محیطی صرف به فرصتی برای بازاندیشی در شیوه‌ زیستن و شناختن ما بدل می‌شود.

*   سخنگوی صنعت آب ایران

این مطلب برایم مفید است 0 نفر این مطلب را پسندیده اند