با جستجویی ساده در صفحات اینترنت میتوان به اطلاعات بسیاری درباره چشم سوم دست یافت؛ چشمی که ادعا میشود با غدهای در مغز انسان به نام «غده صنوبری» مرتبط است، روی پیشانی و میان دو چشم قرار دارد، باز شدن آن به انسان قدرتهایی مانند تله پاتی، ذهن خوانی و درکی فراتر از ماتریالیسم میدهد، و درنهایت قدرت شهود انسان را تا جایی افزایش میدهد که میتوان بر رفتار دیگران اثر گذاشت و آینده را با دقت شگفتانگیزی پیشگویی کرد.
در برخی سایتها نیز میتوان اطلاعاتی درباره چگونگی فعالسازی «چشم سوم» یافت؛ از ماساژ دادن پیشانی گرفته تا مدیتیشن و تمرکز بر امواج مغزی. حتی میتوان آگهیهایی درباره کلاسهایی یافت که با هدف آموزش علاقمندان برای فعال سازی چشم سوم آنها یا بستن چشم سوم دایر شده است.
این مقاله با اتکا به یافتههای علمی در حوزههایی از جمله نوروساینس، زیستشناسی تکاملی و روانداروشناسی، به بررسی این پرسش میپردازد که آیا انسان به معنای واقعی کلمه «چشم سوم» دارد یا خیر.
رابط بین روح و بدن
ایده وجود «چشم سوم» در انسان، هزاران سال است که در اسطورهشناسی و آموزشهای معنوی (به ویژه در آیینهای هندو، بودایی و حکمتهای شرقی) مطرح است. در متون وداها، چشم سوم به ششمین چاکرا از هفت چاکرای اصلی به نام چاکرای «آجنا» نسبت داده میشود که نماد شهود و آگاهی برتر است.
در غرب نیز از دوره رنه دکارت به بعد، «غده صنوبری» با روان، روح و ادراک درونی پیوند خورده است. دکارت که بشدت تحت تأثیر مسیحیت سرسخت خود بود، ادعا میکرد غده صنوبری رابط بین بدن و روح است.
در دهههای اخیر بار دیگر علاقه عمومی به غده صنوبری و نقش احتمالی آن در تجربههای معنوی افزایش یافته است. بسیاری از این برداشتها، این غده را مرکز ادراک معنوی دانستهاند بویژه با مطرح شدن پیشفرضهایی مانند تولید ماده «دیامتی» توسط آن، نقش این غده در تجربههای نزدیک به مرگ و ارتباط آن با مدیتیشن.
غده صنوبری چیست؟
غده صنوبری یا غده پینهآل (pineal gland) یک بافت مخروطیشکل کوچک (حدود ۵ تا ۸ میلیمتر) در عمق مغز (دیانسفال) و بین دو نیمکره چپ و راست است و بخشی از اپیتالاموس محسوب میشود.
این غده که به سقف بطن سوم مغز متصل است، عمدتاً از سلولهایی به نام پینهآلوسیت (pinealocyte) تشکیل شده و عملکرد اصلی آن ترشح هورمون «ملاتونین» است که در تنظیم ریتمهای بیولوژیکی (چرخه خواب و بیداری) نقش دارد.
تحقیقات نشان داده ترشح این هورمون در تاریکی افزایش، و با قرار گرفتن در معرض نور کاهش مییابد؛ به همین دلیل است که محل خواب باید تاریک باشد.
غده پینه آل هورمونهای مختلفی را ترشح میکند که «ملاتونین» مهمترین آنها است. غده پینه آل از طریق تولید این هورمونها، نقش اصلی را در حفظ عملکردهای هموستاتیک بدن ایفا میکند. این غده بر خواب، دمای بدن، سیستم ایمنی، عملکردهای تولید مثلی و خلق و خو تأثیر میگذارد. بنابراین، عملکرد صحیح غده پینه آل برای تعادل فیزیولوژیکی و رفاه کلی بدن بسیار مهم است.
«چشم سوم» در دیگر موجودات
بر اساس یافتههای زیست شناسی، غده صنوبری در برخی از خزندگان و دوزیستان مانند یک «گیرندهٔ نور» هم عمل میکند و دارای سلولهای حساس به نور است؛ اما در پستانداران مانند انسان، این حساسیت مستقیم به نور از بین رفته است وغده پینهآل عمدتاً به عنوان یک غده درونریز (انتقالدهندهی عصبی و هورمونی) عمل میکند.
در واقع در موجوداتی مانند برخی مارمولکها، ماهیها و دوزیستان، نوعی اندام حسیِ ابتدایی متشکل از چند لایه فلس روی سرشان وجود دارد که parietal eye (چشم جداری) نامیده میشود و در ارتباط مستقیم با غده صنوبری است.
نقش اصلی این عضو، این است که نزدیک شدن پرندگان شکاری یا مارهایی که از بالای سر میآیند را تشخیص دهد.
به عبارت دیگر غده پینهآل در برخی از گونههای «غیرپستاندار» به عنوان یک گیرنده نوری «خارج چشمی» عمل میکند و شواهد مولکولی و فنوتیپی نیز نشان دهنده یک رابطه تکاملی نزدیک بین غده پینهآل و شبکیه عصبی چشم آنها وجود دارد.
در واقع در این موجودات، مجموعهای از مسیرهای عصبی از چشم فیزیکی (شبکیه) تا هسته سوپراکسماتیک در هیپوتالاموس و سپس تا پینهآل برقرار است؛ نه اینکه پینهآل خودش مستقیماً نور را «ببیند».
آیا فعالیت «غده صنوبری» منجر به دیدن جهانهای دیگر میشود؟
در فرهنگ عامه ادعا میشود که غده صنوبری مقدار زیادی «دیامتی» (یک روانگردان قوی) تولید میکند و این ماده مسئول تجربههای عرفانی است.
ساختار شیمیایی این روانگردانِ بسیار قوی که ترکیب آن در برخی گیاهان و حیوانات نیز یافت میشود، بسیار شبیه به سروتونین است که به «هورمون شادی» معروف است.
از گذشتههای دور از روانگردان «دیامتی» در آیینهای مذهبی قبایل آمریکای جنوبی و بومیان آمازون برای تجربه کردن نوعی سرخوشی و توهم و به عنوان کانالی برای ارتباط با دنیای دیگر استفاده میشد. «شراب جورما» (wine of jurema) که در آیینهای شمنی باستانی برزیل استفاده میشد نیز سرشار از دیمتیلتریپتامین یا همان «دیامتی» است.
دانشمندان از دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی میدانستند که بدن پستانداران از جمله انسان «دیامتی» را بصورت درونزا هم تولید میکند. نقش «دیامتی» در بدن هنوز بطور کامل روشن نیست اما گمان میرود که در تنظیم عملکردهای فیزیولوژیکی متنوعی نقش داشته باشد؛ مانند انعطافپذیری سیناپسی، رشد مغز نوزادان، تنظیم نوروژنز بزرگسالان، ادراک حسی طبیعی، تعدیل عملکرد میتوکندری مغز و پاسخ ایمنی به استرس.
برخلاف سایر روانگردانهای سروتونینرژیک، افرادی که آیاهواسکا و «دیامتی» را به اشکال مختلف مصرف میکنند نیز اثرات بصری قویتری از جمله دیدن الگوهای هندسی پیچیده، تجربه حس خروج از بدن و تجربیات نزدیک به مرگ همچنین مواجهه با موجودات غیرمادی و غیرانسانی را گزارش میدهند.
به همین دلیل تجربه استفاده از «دیامتی» گاه بسیار هیجانانگیز و گاه بسیار ترسناک است و میتواند منجر به وحشت و اضطراب شود یا فرد را دچار پارانویا یا روانپریشی موقت کند.
«دیامتی» در غده پینهآل انسان؟
شواهد علمی از جمله مطالعات استیون بارکر و دیوید نیکولز در سال ۲۰۱۸ درباره «دی متیل تریپتامین و غده صنوبری» نشان دادند که هیچ مدرکی مبنی بر تولید «دیامتی» در غده پینهآل انسان وجود ندارد و حتی اگر تولیدی وجود داشته باشد هم، مقادیر آن بسیار ناچیزتر از حد لازم برای اثرات روانگردان است.
در واقع غلظتهای بسیار جزئی از «دیامتی» در مغز شناسایی شدهاند، اما برای ایجاد اثرات روانگردان کافی نیستند.
بر اساس مطالعات روی موشها، توان غده صنوبری برای تولید «دیامتی» بسیار محدود است. غده صنوبری بسیار کوچک است، واقعاً خیلی کوچک. وزن آن کمتر از ۰.۲ گرم است و برای ایجاد هرگونه اثر روانگردان، باید بتواند بهسرعت ۲۵ میلیگرم «دیامتی» تولید کند. در حالی که این غده، در کل روز حداکثر میتواند ۳۰ میکروگرم ملاتونین تولید کند.
«دیامتی» تولید شده در بدن نیز به سرعت توسط مونوآمین اکسیداز (MAO) تجزیه میشود، بنابراین نمیتواند به طور طبیعی در مغز شما تجمع یابد.
بنابراین این ادعای رایج که «غده پینهآل دیامتی ترشح میکند و موجب دیدار جهانهای دیگر میشود» پشتوانه علمی ندارد.
«دیامتی» در مناطق دیگر بدن
تحقیقات دانشمندان، منجر به شناسایی مقادیر کمی از «دیامتی» در غدد پینهآل موشها شده، اما هنوز در غده پینهآل انسان یافت نشده است.
همچنین ممکن است که غده پینهآل منبع اصلی تولید این ماده در بدن نیز نباشد؛ زیرا تحقیقات نشان داده که حتی پس از برداشتن غده پینهآل، مغز موشها همچنان قادر به تولید «دیامتی» در مناطق دیگر بدن بوده است.
مطالعات حیوانی نشان داده که آنزیم INMT که برای تولید «دیامتی» لازم است، علاوه بر قسمتهای مختلف مغز در دیگر بخشهای بدن از جمله ریهها، قلب، غده فوق کلیوی، لوزالمعده، گرههای لنفاوی، نخاع، جفت و تیروئید نیز یافت میشود.
بنابراین بهتر است در ادعای افرادی که میگویند میتوان غده صنوبری را فعال کرد تا به این ترتیب «دیامتی» کافی تولید و حالتی از هوشیاری تغییر یافته را تجربه کرد یا چشم سوم را باز کرد، شک کنیم.
فعالسازی غده صنوبری برای تجربیات ماورایی؟
اینکه «چگونه میتوان غده صنوبری را فعال کرد» نیز موضوع دیگری است و بستگی دارد که پرسش را از چه کسی بپرسید.
برخی معتقدند که با روشهایی مثل یوگا، مراقبه، مصرف مکملهای خاص، سمزدایی یا پاکسازی میتوان غده صنوبری را فعال کرد. با این وجود هیچ مدرکی وجود ندارد که انجام هر یک از این کارها باعث شود که غده صنوبری شما برای تولید «دیامتی» تحریک شود.
درباره تجربیات نزدیک به مرگ و خروج از بدن نیز محققان معتقدند توضیحات قابل قبولتری وجود دارد. از جمله اینکه شواهد نشان میدهد اندورفینها و سایر مواد شیمیایی که در لحظات استرس شدید مانند نزدیک به مرگ، به مقدار زیاد آزاد میشوند، به احتمال زیاد مسئول فعالیت مغز و اثرات روانگردانی مانند توهم هستند که افرادی که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند، گزارش کردهاند.
جیجی دین، محقق دانشگاه سن دیگو در کالیفرنیا نیز به همراه همکارانش در جریان تحقیقی که درسال ۲۰۱۹ با موضوع بیوسنتز و غلظت خارج سلولی «دیامتی» در مغز پستانداران انجام دادند، افزایش ناگهانی سطح «دیامتی» را در موشها در هنگام ایست قلبی مشاهده کردند. با این حال یادآور شدند که معمولا هنگام مرگ یک «طوفان مغزی» روی میدهد که با افزایش انتقالدهندههای عصبی و سیگنالینگ الکتروانسفالوگرافی (EEG) همزمان است که نشان دهنده پردازش شناختی بالا است؛ افزایش سطح «دیامتی» را نیز میتوان در این چهارچوب توضیح داد.
مدیتیشن، آگاهی و غده پینهآل
اگرچه مدیتیشن میتواند بر ریتم شبانهروزی و تولید ملاتونین اثر بگذارد، اما تاکنون هیچ مطالعه و آزمایش علمی معتبری نشان نداده که مدیتیشن باعث شده باشد که از مسیر غده پینه آل یک «ادراک فوقحسی» ایجاد شود.
برخی مطالعات نیز فعالیت پینهآل در هنگام مدیتیشن را نشان دادند، اما این تغییرات مرتبط با عملکردهای «کاملاً بیولوژیک و هورمونی» بودند، نه دیدن با چشم سوم.
مثلا برخی محققان اقدام به تصویربرداری رزونانس مغناطیسی زنده در طول یک جلسه مدیتیشن کردهاند تا دریابند چه اتفاقاتی ممکن است در فعالیتهای مغز روی دهد.
گروه مغز و اعصاب دانشگاه تایوان، کل مغز را در طول تمرین یک نوعِ کلاسیکِ مدیتیشن زیر نظر گرفتند. تحقیقات آنها، فعال شدن مثبت غده پینه آل و هیپوتالاموس را در مراحل اول و دوم این مدیتیشن نشان داد؛ تغییراتی نیز در سیگنال BOLD (وابسته به سطح اکسیژن خون) مشاهده شد.
مطالعهای دیگر که توسط امانوئل پلینی و همکارانش در سال ۲۰۲۴ میلادی در موسسه علوم اعصاب کالج ترینیتی دوبلین انجام شد نیز نشان داد که تمرینات مدیتیشن برای «مدت طولانی»، باعث تقویت یکپارچگی غده پینه آل میشود و ممکن است تأثیر مفیدی بر کاستن از روند پیری مغز داشته باشد.
این موضوع را میتوان با نقش متابولیسم هورمونی در حفظ ماده خاکستری مغز، به ویژه نقش ملاتونین در خواب، پاسخ ایمنی و تعدیل التهاب توضیح داد. با این حال، نباید فراموش کرد که اشکال مختلف مدیتیشن تنها پس از دورههای نسبتاً طولانی تمرین، تغییر پایداری را در مغز یا رفتار نشان میدهند.
مطالعه بریتا هولزل، محقق دانشگاه فنی مونیخ در سال ۲۰۱۱ که با اتکا به تصویربرداری رزونانس مغناطیسی انجام شد نیز نشان داد که تمرین ذهنآگاهی، تراکم ماده خاکستری را در نواحی از مغز که با یادگیری و حافظه، تنظیم هیجانات و پردازش دیدگاههای خود و دیگران مرتبط است، افزایش میدهد.
با این وجود همچنان بیان قطعی ماهیت این روابط دشوار است و پژوهشگران تاکید دارند که باید در این حوزه تحقیقات علمی بیشتری انجام شود.










