به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «رفیق مثل رسول» به زندگی و خاطرات شهید رسول خلیلی از شهدای مدافع حرم پرداخته است. با توجه به اینکه این شهید دستنوشتههای زیادی دارد، کتاب از زبان خود رسول به رشته تحریر درآمده است. همچنین طیف دوستان این شهید زیاد هستند، به صورتی که از شمالیترین نقطه شهر تا پایینترین نقطه شهر دوست دارد و حتی تعدادی از دوستانش در کرج ساکن هستند.
در بین همکاران و همرزمان فقط با طیف هم سن و سالانشان دوست نبوده، بلکه از افراد سن و سالدار هم در بین دوستانشان وجود دارد. اتفاق جالب این که همه میگویند که رسول فقط رفیق صمیمی من بود. این حسنخلق رسول که آدمها با هر طیف و سن و موقعیتی را جذب میکرده، دلیل انتخاب نام کتاب شده است. از نکات زیبای زندگی این شهید و رفاقتهایش این است که چندین نفر از دوستانش همانند بیضایی، محمدخانی، دهقان و... در دفاع از حرم به شهادت رسیدند و یکی از ثمرات این رفاقتها بود.
در بخشی از کتاب آمده است: تمام شب سرگرم انجام کارهایم بودم. بین اینهمه مشغله یاد تکتک دوستانم افتادم. به این فکر کردم که همۀ آنها بیشتر از هرچیزی برای من رفیق هستند و این رفاقت زیباترین دلبستگی من توی دنیاست. کنار آنها خندیدن، گریه کردن، تلاش کردن و خیلی چیزهای دیگر را تجربه کردم. نزدیکهای سحر بود و من انگار نشسته بودم و داشتم روی قالیِ هزار رج زندگیام دست میکشیدم. خیلی از تنهاییها، غصهها و مشکلاتم را با گره رفاقت رفو کرده بودم و این تنها گرهی بود که دلم میخواست برای همیشه باز نشود.
و در بخش دیگری از کتاب آمده است: با بچهها به این نتیجه رسیده بودیم که باید تابع مسئول یا فرمانده گروه باشیم. با فاصله کمی از هم حرکت میکردیم. جمعیت روبه روی ما حداقل پنج برابر ما بود. کم کم کار از شعار و آتش زدن گذشت. بهخاطر برتری تعداد جرأت را پیدا کردند که به سمت ما هجوم بیاورند. سنگ و چوبی بود که در آسمان بلند می شد و به سروتن ما میخورد. گاهی ما به سمت آن ها می دویدیم و گاهی هم آن ها به سمت ما کار به درگیری تن به تن رسید. سعی می کردیم هردو نفر پشت به پشت هم باشیم که حواسمان به اطراف هم باشد. من و علی ماندیم وسط، هم می زدیم و هم می خوردیم. قبل از اینکه بخواهم حرفی به علی بزنم درد شدیدی توی سرم پیچید. از شدت درد چشمهام را برای چند لحظه نتوانستم بازکنم. به قول قدیمیترها درد تا مغز استخوانم پیچید. ع لی هم مانده بود بین دو سه نفر. یکی از بچهها من را کشاند تا کنار خیابان یکم روی لبه باریک جدول نشستم. دستی به سرم کشیدم. شکستگی در کار نبود. برای همین سریع سرپا شدم و مجدد خودم را به علی رساندم. یکی از بچهها بازویم را کشید و گفت: «رسول برو کنار، بدجور زدن توی سرت» با خنده گفتم: «هر چه از دوست رسد نیکوست. بخصوص که از همشهریات چوب بخوری»...
چاپ پانزدهم کتاب «رفیق مثل رسول» به قلم شهلا پناهی در قطع رقعی و ۱۹۲ صفحه با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۴۵ هزار تومان همزمان با ایام سالروز شهادت شهید رسول خلیلی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده اشت.
علاقهمندان برای مشاهده و تهیه این کتاب میتوانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.










