سرنوشت تلخ کودکان منافقین؛ جدایی، انتقال و سوءاستفاده تشکیلاتی
کودکان اعضای سازمان مجاهدین خلق سالها قربانی تصمیمات ایدئولوژیک مسعود رجوی شدند؛ از جدایی اجباری از والدین و انتقال مخفیانه به اروپا تا تربیت تشکیلاتی و استفاده ابزاری در برنامههای سازمان. روایتهای جداشدگان نشان میدهد این نسل با بحران هویت، سوءاستفاده و محرومیت گسترده روبهرو شده است.
خلاصه خبر
سرنوشت تلخ کودکان منافقین؛ جدایی، انتقال و سوءاستفاده تشکیلاتی
کودکان اعضای سازمان مجاهدین خلق سالها قربانی تصمیمات ایدئولوژیک مسعود رجوی شدند؛ از جدایی اجباری از والدین و انتقال مخفیانه به اروپا تا تربیت تشکیلاتی و استفاده ابزاری در برنامههای سازمان. روایتهای جداشدگان نشان میدهد این نسل با بحران هویت، سوءاستفاده و محرومیت گسترده روبهرو شده است.
گروه قضائی خبرگزاری فارس: در چهلوچهارمین جلسه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق، که روز سهشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۴ در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد، ایرج صالحی، از اعضای جداشده سازمان، بهعنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و پس از ادای سوگند چنین اظهار کرد: ایرج صالحی هستم، اهل آمل. پس از انقلاب، عضو سازمان مجاهدین خلق شدم؛ سازمانی که امروز در ایران بهعنوان منافقین شناخته میشود. در سال ۱۳۶۴ از کشور خارج شدم و به عراق رفتم. در بخشهای مختلف تشکیلات فعالیت میکردم تا اینکه در سال ۱۳۸۳، پس از سقوط صدام، همراه چندصد نفر دیگر توانستیم از سازمان جدا شویم. سال ۱۳۸۴ نیز به کشور بازگشتم. در عملیات فروغ جاویدان حضور داشتم؛ در بخش پشتیبانی یکی از گردانهای تیپ احمد شکرانی با نام استاد فرش.پیشزمینه عملیات فروغ و انگیزه سازمانصالحی ادامه داد: پس از اعلام پذیرش قطعنامه از سوی ایران، به نظر من ساختار تشکیلات رجوی از هم پاشید. ایران با این اقدام، دو ضربه اساسی به رجوی زد:هم از نظر استراتژیک و هم از نظر سیاسی. رجوی همواره ادعا میکرد ایران جنگطلب است و او خواهان صلح. اما با پذیرش قطعنامه، تمام این تبلیغات فرو ریخت.وی افزود: رجوی برای بقای خود نیازمند ادامه جنگ بود. “ارتش آزادیبخش” درواقع زائده جنگ بود و بدون جنگ نابود میشد؛ چنانکه پس از آتشبس نیز عملاً از کار افتاد. به همین دلیل، برای جلوگیری از برقرار شدن صلح، اصرار داشت عملیات بزرگی انجام دهد—even اگر هزاران نفر از اعضای خودش کشته شوند.
صالحی گفت افزود: رجوی میگفت که شخصاً نزد صدام رفته و پیشنهاد عملیات را به او داده. خودش توضیح میداد که عراق پنجشنبه و جمعه تعطیل بود و سازمان ملل شنبه و یکشنبه؛ پس تقریباً یک هفته زمان گرفته بود. در این مدت، ماشین، سلاح و مهمات از طرف عراق بهطور گسترده وارد قرارگاه اشرف شد. مهمات در جعبههای آکبند و سلاحها پوشیده از گریس بود.وی ادامه داد: نیروها شبانهروز کار میکردند تا خودروها را زرهدار کنند. همچنین تعدادی از افراد از خارج سازمان آورده شده بودند اما حتی ابتداییترین آموزش نظامی نداشتند. بعضیها فقط چند تیر در میدان تیر شلیک کرده بودند و دستشان نیز سوخته بود، چون حتی نمیدانستند لوله سلاح پس از شلیک داغ میشود.نشست نهایی قبل از عملیاتصالحی گفت: چند روز قبل از آغاز عملیات، جلسه بزرگی برگزار شد. رجوی گفت قصد دارند از محور حمزه وارد ایران شوند و تهران را تصرف کنند. سپس سازماندهیها را مشخص کرد: محور اول – مهران و اسلامآباد: فرمانده مهدی برائی، با مسئولیتی تحت عنوان احمد واقف. محور دوم، کرمانشاه: مسئولیت با مسعود کرمانشاهی. محور سوم، همدان: مسئولیت با مهدی افتخاری. محور چهارم، قزوین: محمود مهدوی و محمود عطایی، با معاونت مهدی ابریشمچی.صالحی گفت: در این نشست، رجوی از حسن نظامالملکی درباره هماهنگی با عراق و نیروی هوایی سؤال کرد؛ او پاسخ داد که همه هماهنگیها انجام شده و عراق پشتیبانی کامل خواهد کرد، حتی اعلام کرد پایگاه نوژه را “بهشدت” خواهند کوبید.
وی افزود: در این جلسه یکی از زنان سازمان بلند شد و گفت: من اخیراً از ایران آمدهام؛ چنین فضایی که شما میگویید وجود ندارد. مردم مخالف جمهوری اسلامی نیستند و طرفدار سازمان هم نیستند. رجوی پاسخ داد: حرفت مربوط به چند ماه پیش است. جمهوری اسلامی در این مدت در جبههها شکست خورده و فضا کاملاً تغییر کرده است.
این شاهد عینی بیان کرد: مسیر حرکت توسط ارتش عراق کاملاً تعیین شده بود: از مرز عقبه شیری بهسمت اسلامآباد و کرمانشاه. روز عملیات که عصر سوم مرداد بود با فرمان پیشروی و آتش از سوی مریم رجوی آغاز شد. تیپ ما مسئولیت پشتیبانی و بخشی از انتقال تجهیزات مربوط به رادیو و تلویزیون و زندان اوین را داشت. محورها یکی پس از دیگری حرکت کردند. سرعت حرکت ابتدا بسیار زیاد بود؛ رجوی تأکید کرده بود که نباید حتی برای یک لحظه توقف کنیم.وی گفت: شب هنگام، پس از ورود به اسلامآباد و حرکت بهسمت سرپل، با دو مانع جدی مواجه شدیم: ۱. مقاومت شدید در تنگه چهارزبر ۲. فرار مردم اسلامآباد از ترس که باعث بسته شدن جاده و توقف ستون شد. این دو عامل موجب شد پیشروی متوقف شود و عملاً ستون از هم بپاشد.»وی افزود: روز بعد در دشت حسنآباد بودیم. اوضاع کاملاً آشفته بود؛ فرماندهی از دست رفته بود. چند ساعت در حالت سردرگمی بودیم—پیاده میشدیم، دوباره سوار میشدیم—و در نهایت با خودروهای پراکنده حرکت کردیم. حملات نیروهای ایران شدید بود. بسیاری از خودروها هدف قرار گرفتند. عصر همان روز خمپارهای به محل ما اصابت کرد.رها شدن کشتهها و مجروحان
صالحی گفت: در روزهای اول، برخی از کشتهها را به عراق منتقل کردند ولی از روز دوم به بعد حتی کشتههای خودشان هم رها میشدند. ما مجبور شدیم مکانهایی برای انتقال مجروحان تعیین کنیم اما امکانات کافی نبود. آمار تلفات فوقالعاده بالا بود. بااینحال تا سه روز دستور عقبنشینی صادر نشد.عقبنشینی و تلفات سنگیناین عضو جدا شده منافقین افزود: روز سوم عقبنشینی آغاز شد. حملات از دو طرف بود؛ نیروهای ایران از جلو و عقب، و ستونهای سازمان بهشدت تلفات دادند. برخی از خودروهای حامل نفرات منفجر شده و دهها کشته برجای گذاشته بودند.وی افزود: پس از بازگشت به اشرف، دیدیم بسیاری از تیپها تقریباً منحل شدهاند. برای مجروحان، یکی از آسایشگاههای بزرگ را که حدود ۳۰ متر در ۱۰ متر بود، اختصاص داده بودند. تعداد مجروحان آنقدر زیاد بود که جا کم آمده بود.پنهانکاری گسترده در آمار کشتههاوی گفت: بسیاری از اعضایی که از خارج آورده شده بودند و ما آنها را نمیشناختیم، کشته شده بودند. حتی اسامیشان ثبت نشد تا بعدها به خانوادههایشان پاسخی داده نشود. سازمان اعلام میکرد ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ نفر کشته داده، اما بهنظر من تعداد واقعی بسیار بیشتر بود.نشست پس از عملیات – آغاز “انقلاب طلاق”
وی افزود: چند هفته بعد جلسه جمعبندی گذاشتند. برای فرار از پاسخگویی، رجوی مسئولیت شکست را به گردن اعضا انداخت و گفت: شما نتوانستید از تنگه عبور کنید چون دلبسته همسر یا فردی در ذهنتان بودید. سپس گفت راهحل این است که همه متأهلها از هم طلاق بگیرند، مجردها نیز در ذهن خود هرگونه تعلق عاطفی را “طلاق” بدهند. این آغاز انقلاب طلاق بود. بعد هم زنان و مردان را از هم جدا کردند که همدیگر را نبینند. اما وقتی دید بچهدارها هنگام دیدار فرزندان همدیگر را میبینند و عاطفه زنده میشود، تصمیم گرفت طرح “جدا کردن کودکان” را اجرا کند. بعدها در جنگ ۲۰۰۳ عراق نیز از این موضوع استفاده کرد و بچهها را از والدین جدا نگه داشت؛ فقط تعداد کمی را بعداً با فریب بهعنوان “کودک سرباز” به قرارگاه بازگرداند.این شاهد عینی بیان کرد: طراحی عملیات مرصاد یا همان فروغ جاویدان، کاملاً کار مسعود رجوی بود. فرمان آتش از سوی مریم رجوی صادر شد. هدف اصلی جلوگیری از صلح بود؛ چون سازمان زائده جنگ بود و بدون جنگ نابود میشد. نتیجه این عملیات نابودی بخش عمده سازمان و در نهایت اخراج آنان از عراق بود.#منافقین
11:49 - 27 آبان 1404
نظرات کاربران









