به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حامد زارع سردبیر، در سرویس دین و اندیشه ایبنا در مقدمه گفت و گویش با دکتر رضا داوری اردکانی نوشت: رضا داوری اردکانی فیلسوف و اندیشمند ایرانی در ۹۲ سالگی همچنان تحولات فرهنگی و علمی را دنبال میکند، درباره آن ها میاندیشد و اظهار نظر میکند. برای نمونه هفته پیش برای همایش «مبانی علمی و فلسفی هوش مصنوعی» که در فرهنگستان علوم برگزار شد، پیامی ارسال و نکاتی تاملبرانگیز درباره پیامدها و آثار گسترش هوش مصنوعی در زندگی بشر بیان کرد. داوری در گفتوگوی حاضر هم درباره کتاب و کتابخوانی و انتشار کتاب در عصر فراگیر شدن هوش مصنوعی ایدههای خود را مطرح کرد. داوری نگران است که در عصر ارتباطات، اطلاعات جای فهم و درک انسانی را بگیرد. او درباره رابطه کتاب و سیاست هم معتقد است که کتاب مستقیماً راهنمای سیاستمداران و اهل سیاست نبوده است. به باور داوری اکنون در همه جای جهان، زمان سیاستمداران مدبر و مطلع به سر آمده و کار سیاست به دست متوسطها و میانمایهها افتاده است.
****
شما سالها در میان انواع کتابها زیستهاید. حاصل این همزیستی تاملات و تفکرات راهگشایی بوده که با نگارش مقالات، جستارها و آثار گوناگون ارائه دادهاید. اکنون با ظهور هوش مصنوعی، دلبستگی به فناوری جدید و همچنین وقت قابل توجهی که مصروف کار با تلفنهای هوشمند میشود، جایگاه کتاب در چرخه تولید و انتقال آگاهی را چگونه میبینید؟ آیا خطر نزدیکتر از چیزی است که احساس میشود؟
اکنون، در این زمان، ما هنوز به کتاب و وضع آن کمتر میاندیشیم. کتاب مسئله آینده است. اگر امروز طبع و نشر کتاب مشکل دارد، فردا این مشکلات افزایش مییابد و شاید حتی انتشار کاغذی کتاب تعطیل شود و همه، کتابها و مقالات را در گوشیهای موبایل بخوانند. این تحول بیارتباط با علایق و روحیات مردم نیست. اگر صورت رجوع به علم و اطلاعات تغییر میکند، این تغییر تناسبی با روزگار مردمان و درک و فهم و روحیات آنان دارد. درست بگویم، کتاب ممکن است از وضع و صورت کنونیاش خارج شود و مردم هم از این وضع صرفنظر کنند. در این صورت که فقط صورت کتاب تغییر نمیکند، مضمون آن هم دگرگون میشود، تا آنجا که شاید دیگر نتوان نام کتاب بر آنها نهاد.
زمان ما، زمان اطلاعات است. در جهان پر از معلومات و انبوه اطلاعات، باید نگران بود که اطلاعات جای فهم و درک را بگیرد. جهان ما اکنون به انبار اطلاعات تبدیل شده است و هر روز این انبار بزرگتر میشود. مردم زمان ما هم مردم دیگر میشوند و پاسخ پرسشهایشان را بهآسانی در صفحه موبایل خود پیدا میکنند. وقتی اطلاعات عمومی چندان بر زندگی آدمی غالب شود که جای دانایی را نیز بگیرد، کار چاپخانه هم به پایان میرسد. اما این تحول با سرعت روی نخواهد داد. در دوران شیوع کرونا دیدیم که آموزش در فضای مجازی چه اشکالهایی دارد. در اروپا و آمریکا هم، که تولیدکننده بیشتر اطلاعات هستند، هنوز کتاب جایگاه خود را از دست نداده است. مدرسه و کتاب بهآسانی نمیتوانند از هم جدا شوند.
تمدنها در سیر گذار خود چیزهایی را از دست میدهند و چیزهایی را به دست میآورند. موقعیتی که کتابها و کتابخانهها در تمدنهای مختلف داشتهاند مبرهن و مشخص است. به عنوان یک استاد فلسفه که وقت زیادی از عمر خود را به مطالعه کتاب گذراندهاید نظرتان درباره تحولات مدرن معطوف به کتاب چیست؟ آیا باید از تغییر شکل و فرم کتاب از نشر کاغذی به نشر دیجیتال به عنوان یک ضرورت تمدنی استقبال کرد یا اینکه در مورد کتاب اوضاع فرق میکند و باید هوادار سنتی قدمایی در چاپ و نشر و توزیع کتاب ماند؟
قضیه بسیار پیچیده است. چیزهایی که در تاریخ میآیند و میروند، آمدن و رفتنشان با استقبال و بدرقه مردم صورت نمیگیرد. آمدن و رفتن روزگار با تحولی در تفکر و در روح و جان مردمان صورت می گیرد و آنها به تدریج با روزگار خود انس میگیرند. در تاریخ بشر، کتاب اندکی دیر و تقریباً همزمان با دایر شدن مدرسه و آموزش پدید آمده است.
در ابتدا، میان اهل نظر در باب گفته و نوشته اختلاف بود. کسانی میگفتند نوشته جان و روح گفتار را ندارد که زبان اصیل، زبان گفتار است. ولی از آنجا که کتاب و نوشته حافظ علم بود، نزاع درواقع میان زبان کتبی و شفاهی چندان جایی پیدا نکرد و تا زمان ما فراموش شده بود. کتابنویسی هر وقت آغاز شده باشد، در دوره یونانی و رومی رونق یافته و در قرون وسطی و مخصوصاً در نهضت علمیفرهنگی ایران اسلامی، آثار بزرگ و مهمی در نجوم، فلسفه، کلام، ادب و تاریخ نوشته شده است.
تا آنجا که در این دوره، استنساخ و صحافی یک شغل مهم شده بود و کسانی چون ابنندیم، صحاف و کتابشناس بودند. وقتی جهان در حال تحول بود و بنای دنیای جدید گذاشته میشد، فن چاپ ظهور کرد و با این پیشامد مهم بهعنوان یکی از مهم ترین شرایط عمومی شدن آموزش فراهم شد.
اکنون، بیشتر مردمان نیاز خود به اطلاعات را با رجوع به فضای مجازی برآورده میکنند. گزارش بعضی پژوهشها را هم در آنجا میتوان یافت.اما مرجع دانشآموزان، معلمان و دانشگاهیان هنوز کتاب چاپی است.بهنظر میرسد که مدرسه و دانشگاه از نشر دیجیتال چندان استقبال نمیکنند، یا لااقل هنوز نیازی به نشر اینترنتی احساس نشده است. حتی هواداران هوش مصنوعی هم به طلب آن برنخاستهاند.
مختصر اینکه، نشر کاغذی بهنظر نمیرسد که به این زودیها تعطیل شود و جایش را نشر دیجیتالی بگیرد. نشر دیجیتال بیشتر مرجع جویندگان اطلاعات عمومی و علم مصرفی است. من چندان بیمناک این نشر نیستم. در طی سه هزار سال، آثار تفکر، خرد و دانایی در کتاب آمده است. کتاب نهفقط وسیله یادگیری، بلکه شریک و رفیق تامل و تحقیق اهل نظر و متفکران و دانشمندان بوده است. آنچه مایه نگرانی است، این است که مبادا اطلاعات جای دانایی را بگیرد، تفکر نیز بیشتر در پرده رود. در این صورت دیگر به کتاب چاپی هم نیازی نیست.
در دوره جدید؛ اطلاعات، دادهها و محتواها به پایه اصلی قدرت سیاسی و اجتماعی و اعمال حکمرانی تبدیل شدهاند. هر چند که از دیرباز تا کنون نسبت دانایی و توانایی مورد توجه بوده است، اما در دوره جدید تولید دانش، نگهداری از دادهها و طبقهبندی اطلاعات و رجوع به آنها صورتی از مرجعیت قدرت تعبیر میشود. طبعاً در گذشته به این سبب که سواد و آگاهی کم بوده است، کتابها و کتابخانهها منشا قدرتی برای یک حکومت تلقی نمیشدهاند. در مجموع به نظرتان نسبت کتاب (فرهنگ) و سیاست (حکومت) با چه مولفههایی مرتبط و قابل توضیح است؟
نسبت کتاب با علم و سیاست همیشه یکسان نبوده است. علم تکنولوژیک عین قدرت است و اگرچه به حکومتها و سیاستمداران فرمان نمیدهد که چه بکنند. میتواند قدرت آنها را محدود و معین کند. در قدیم، سیاست گرچه از علم بینیاز نبوده، به آن وابستگی نداشته است. در زمان ما، سیاست به علم و تکنولوژی وابسته است. در قدیم، علم و سیاست نوعی وابستگی پنهان به یکدیگر داشتهاند. سیاستی که در دوره اسلامی تاریخ ایران پدید آمد، نوعی هماهنگی با نهضت علمیفرهنگی داشت، اما وابسته به از علم نظری نبود و علم را بیشتر نوعی زینت و مایه فخر تلقی می کرد.
در طی دوهزار و پانصد سال، این مسئله که میان علم و عمل، و فلسفه چه نسبتی وجود دارد، همچنان مطرح است. وقتی ارسطو، خرد را به نظری و عملی تقسیم کرد، پرسش به این صورت طرح شد که عقل عملی چه ربط و نسبتی با عقل نظری دارد. ارسطو خود پاسخ روشنی برای این پرسش نیافت، اما در اینکه این دو با هم ارتباطی دارند، تردید نکرد.
در تاریخ فلسفه دوره اسلامی، به این پرسش و بهطور کلی به علم عملی چنانکه باید اعتنا نشد. اصلاً فیلسوفان ما به خرد عملی اهمیت ندادند. گویی اخلاق و سیاست در جنب فلسفه نظری شأن و قدری ندارد.
در فلسفه جدید، نسبت میان نظر و عمل با تلقی تازهای از انسان و خرد مطرح شد و مخصوصاً کانت سعی کرد مسئله را از نو مطرح کند و برای آن پاسخی بیابد، اما او هم که به پاسخ روشن و رضایتبخشی نرسید. در قرون نوزدهم و بیستم، هگل، مارکس، نیچه و مخصوصاً فیلسوفان حوزه پدیدارشناسی به "عمل" توجه خاص کردند، آخرین آن ها هانا آرنت بود که سعی بلیغ در این راه کرد ولی مسئله نسبت میان علم، اخلاق و سیاست چیزی نیست که با پژوهش، تحقیق یا از طریق اعتقاد پاسخی برای آن یافت. مسئله، مسئلهای مابعدالطبیعی است. عجیب است که کانت متوجه نشد که دسترسی به منشا خرد و ماهیت آن از عهده عقل نظری برنمیآید. و اگر چنین است، چگونه میتوان نسبت میان خرد نظری و خرد عملی را دریافت؟
ما آثار خرد را درک میکنیم و میشناسیم، وجود خرد را نیز تصدیق میکنیم، اما نمیدانیم این خرد از کجا آمده، چگونه تحقق پیدا کرده و آیا در جایی که پنهان شده، چه شرایطی باید فراهم شود تا دوباره ظهور کند؟ ما علم نظری را میآموزیم. درس سیاست هم داریم، درسی که سیاستمداران به آن نیاز دارند و از آن در کار خود بهره میبرند. اما با آموختن علم سیاست، کسی سیاستمدار نمیشود. علم عملی در قیاس علم نظری، بهنحوی آشکارتر با درک زمان نسبت دارد.صاحبان خرد عملی، سخنگویان زمان خویشاند. آنها اگر باشند زمان و امکانهایش را خوب میشناسند و احیاناً صاحب فضیلت اخلاقی و اهل درک و فهم سیاسیاند.
اکنون، اگر از تاریخ درباره نسبت نظر و عمل بپرسیم، به ما میگوید این دو هرگز از هم جدا نبودهاند. یعنی زمانی نبوده است که اخلاق، درستی و درک سیاسی باشد، اما علم و نظر و تحقیق رونق نداشته باشد. حتی وقتی هنوز فلسفه و علم در مراحل آغازین بودند، سیاست و اخلاق از مدد حکمت بهرهمند میشدند. اما کتاب مستقیماً راهنمای سیاستمداران و اهل سیاست نبوده است. شاهان و حاکمان و امیران، قدرت خود را با شمشیر بهدست میآوردند، اما این قدرت با تدبیر حفظ میشد. و اهل تدبیر، درسخواندگان بودند. و مگر نه اینکه وزیران حکومتهای ایران غالباً از دانش و فضل بهره داشتند؟ نوشته اند که
محمود غزنوی در راه جنگ از حسن میمندی پرسید چه پیشبینی میکنی، وزیر بیتی از شاهنامه خواند. این بیت در سلطان اثر کرد.نظامالملک، خطاب به ملکشاه سلجوقی گفته بود که «تاج شاهی تو به دستان وزارت من بسته است»؛ و چه پیشبینی درستی کرده بود. این هر دو پادشاه با شمشیر به سلطنت رسیدند، اما قدرتشان با تدبیر وزیر ایشان استوار شد.در قدیم هم، وقتی شمشیر و فهم و تدبیر در کنار هم قرار میگرفتند، ثبات به وجود میآمد. اما فرق مهم قدیم و جدید را باید در معنی و وظیفهی سیاست در این زمان یافت. در نظم تکنیکی، سیاست به قدرت علم و تکنیک وابسته است. سیاستمداران زمان ما باید از قدرت علم و تکنیک و اقتضاهای جامعه جدید آگاه باشند. این آگاهی، بخشی است از «خِرَد عملی».
خرد عملی زمان ما متحد با علم و تکنیک است، این خرد چنانکه پیداست در همهجا به یک اندازه وجود ندارد و به نظر میرسد هر جا هم که باشد رو به ادبار دارد. اقوام و کشورهایی هم هستند که از آن بسیار کم و کمتر بهره دارند، و شاید در جهان جاهایی را بتوان یافت که نشان خرد در آنها نباشد. جایی که خرد همبسته علم و تکنولوژی و فلسفه نباشد، سیاست نیز راهیاب و کارساز و سامانبخش اوضاع و حلال مشکلات نمیتواند باشد. یعنی وقتی سیاست به علم و تکنیک بستگی دارد، سیاستمداران نمیتوانند بیاطلاع از اوضاع جهان کار کشور خود را تدبیر کنند.
اینها، علاوه بر برخورداری از درک و فهم سیاسی، باید اطلاعات و معلومات کافی از سیاست، جامعه، تاریخ و فرهنگ داشته باشند. به نظر میرسد که اکنون در همه جای جهان، زمان سیاستمداران مدبر و مطلع به سر آمده و کار سیاست به دست متوسطها و میانمایهها افتاده است. یکی از دردهای بزرگ زمان، این است که خرد و درک سیاسی در برابر ایدئولوژی کمتر میتواند تاب بیاورد.
چنان که میدانید با همه گسترشی که در عرصههای فناوارانه و هوش مصنوعی شاهد آن هستیم، کتاب کاغذی همچنان با شمارگانی قابل توجه در حال نشر است. یکی از مسائلی که در کشور ما حول و حوش کتاب وجود دارد، مسئله ممیزی است. شما به پشتوانه سالها تجربه استادی دانشگاه، نویسندگی، سردبیری مجله و ریاست فرهنگستان چه دیدگاهی درباره ممیزی در ایران دارید؟ با این ممیزی چه باید کرد؟ آیا باید آن را پذیرفت یا با آن مبارزه کرد؟
با ممیزی کتاب دو برخورد میتوان داشت: یکی برخورد عملی رد و قبول، و دیگر بررسی آثار و نتایج آن. من از اولی میگذرم و به آثار و نتایج ممیزی اشاره میکنم. کسانی میتوانند کتاب را نقد کنند که علمی لااقل در حد صاحب نوشته داشته باشند. اما برای رد و نفی، سواد چندان لازم نیست. ممیز بر طبق ضوابط و دستورالعملهایی که دارد با چاپ و انتشار کتاب مخالفت یا موافقت میکند.
به عنوان سوال پایانی بفرمائید اگر مسئولیت فرهنگی داشتید برای وضعیت کتاب چه تصمیمی میگرفتید؟
من هرگز فکر نکردهام که مسئولان و متصدیان کار کتاب تا چه اندازه میتوانند در امر چاپ و انتشار اثر داشته باشند. آنچه میدانم این است که اهل فرهنگ کمتر نظر مساعد و موافق با ممیزی دارند. شاید هم بهتر بود میگفتم اهل فرهنگ با ممیزی میانهای ندارند.
اما شما از چیز دیگری پرسیدید. پرسیدید که اشخاص در مقام تصدی کار کتاب چه تصمیمهایی میگیرند و تصمیمهایشان چه اثری دارد؟
به نظر من، ممیزی کتاب کار یک شخص و در توانایی شخصِ متصدی نیست. و مگر نه اینکه در وزارت ارشاد، بسیاری از مسئولان فرهنگی ما و متصدیان امر کتاب و حتی برخی از مأموران ممیزی، میانه خوبی با ممیزی نداشتهاند و ندارند؟ اما نمیتوانستند آن را تعطیل کنند. تصمیمهایی که اشخاص سیاسی میگیرند، باید به اقتضای گردش چرخ زمان و هماهنگ با اصول و رویه حکومت باشد. اشخاص غیرسیاسی مثل من باید بدانند که نظرهای آنان در هر حکومتی قابل اجرا نیست و هر کس که مصدر کار سیاسی می شود، ناگزیر باید باید اصول و قواعد اصلی نظام و حکومت را رعایت کند و اگر احیاناً تصمیمی ناسازگار با آنها بگیرد، تصمیمش قابل اجرا نیست.
۲۱۶۲۱۶










